Donnerstag, 10. Mai 2007
احزاب و استقلال کمپین
زهره اسدپور
پنج شنبه 20 اردیبهشت 1386
تغییر قوانین اگر در ادامه ی آگاهی و خواست اقشار وسیع مردم بدست نیاید ، اگر از مسیر لابی های سیاسی و مصلحت اندیشی های حکومتی حاصل شود بسیار ناپایدار است و به سادگی ممکن است همین مصلحت اندیشی ها و لابی های سیاسی زمانی دیگر چیزی دیگر را اقتضا کند، چیزی که مغایر حقوق زنان باشد.
ارتباط کمپین با احزاب سیاسی یا حکومت ، بسیار متاثر از تاثیر این ارتباط بر پیگیری اهداف کمپین است. به بیانی دیگر در صورتی می توان ارتباط کمپین با احزاب رسمی یا حکومت یا هر آنچه که نسبت به کمپین بیرونی تلقی می شود را توصیه نمود که تاثیری مثبت در پیگیری اهداف کمپین داشته باشد و در غیر اینصورت باید از آنان اجتناب نمود.
من معتقدم کمپین دو هدف عمده را دنبال می کند ، اول تجمیع خواست عمومی تغییر ، برای دستیابی به این هدف است که کمپین شیوه ارتقای آگاهی و آموزش چهره به چهره را بر می گزیند . شیوه ای که به مدد آن اعضای کمپین به میان توده ها می روند ، با مردم به گفت و گو می نشینند و در رابطه ای دو سویه نه تنها به توده ها درباره قوانین و اثرات آن می آموزند بلکه خود نیز به درکی بی واسطه از نیازها و خواست های توده ها دست می یابند ، به زبان مشترکی بین خود و توده ها ، زبانی که می تواند پلی باشد میان دو اقلیم اغلب جدای روشنفکران و مردم ، این " کار آموزی " گرانقدر فعالین بالفعل و بالقوه زنان است که در ادامه یک رابطه همدلانه میان داوطلب و هر عضوی از جامعه به کسب امضاء برای تغییر در قوانین ضد زن منجر می شود.
و اینجاست که جمع آوری" امضاء" نشانه " خواست عمومی تغییر " می شود و این تجمیع خواست عمومی تغییر قطعا تاثیر خود را در تغییر بیش و کم قوانین خواهد گذاشت.
تغییر قوانین ضد زن به خودی خود ، هدف کمپین نیست و نباید باشد . تغییر قوانین " نتیجه " جمع آوری یک میلیون امضاء است ، نتیجه ای که کمپین کم و بیش به آن منجر خواهد شد.
تغییر قوانین اگر در ادامه ی آگاهی و خواست اقشار وسیع مردم بدست نیاید ، اگر از مسیر لابی های سیاسی و مصلحت اندیشی های حکومتی حاصل شود بسیار ناپایدار است و به سادگی ممکن است همین مصلحت اندیشی ها و لابی های سیاسی زمانی دیگر چیزی دیگر را اقتضا کند . چیزی که مغایر حقوق زنان باشد.
به یاد بیاوریم قانون حمایت از خانواده که دستاورد تلاش و خواست مردم برای تغییر قوانین نبود پس از پیروزی اانقلاب حتی پیش از تصویب قانون اساسی لغو شد بی آنکه اعتراضات وسیع مردمی را برانگیزد و یا شاهدیم که چگونه پس از سرنگونی صدام قوانین ضد زن جای قوانین مترقی تر را گرفته اند.
از سویی دیگر فعالین زنان اصولا نمی توانند به تغییر قوانین ضد زن جز گامی بسیار ضروری اما کوچک بنگرند . حتی پس از برابری قانونی مسیری طولانی تا دستیابی به برابری زن و مرد باقیست ،مسیری که تنها در همبستگی با دیگر جنبشهای اجتماعی طی خواهد شد, مسیری که پیمودن صحیح آن به شیوه عمل ما در کمپین به شدت وابسته است و اینجاست که دومین هدف کمپین رخ می نماید و آن بستر سازی برای بالندگی جنبش زنان است.
کمپین به عنوان بزرگترین فرایندی که در درون جنبش زنان ایران شکل گرفته و به جامعه عرضه شده است ، در مدتی کوتاه توانست فعالین زنان در کل کشور را در ارتباطی ارگانیک با یکدیگر قرار دهد و فرصتی باشد برای طرح بحث های ضروری جنبش زنان و نقد و اصلاح جنبش در کلیتی به هم پیوسته ، که حتی اگر در بخش های مختلف آن اختلاف نظر های اساسی نیز وجود داشته باشد ( که دارد ) اما اکنون دیگر از هم بی خبر نیستند و کمپین فرصتی است برای طرح صریح تر آرا و نظرات طیف های مختلف جنبش زنان و آشکار تر شدن صف بندی های فکری جنبش ، و طبعا پویا تر شدن آن.
کمپین وسیله ای شده است برای به هم پیوستن محفل های کوچک فعالان زنان به یکدیگر و قطعا از دل این ارتباط ارگانیک و فضایی که در پرتو کمپین برای طرح بحث های ضروری جنبش فراهم آمده است ، جنبش گامی بلند به پیش بر خواهد داشت.
اینجاست که به نظر من ایجاد و حفظ این ارتباط ارگانیک ، و این فضایی که برای طرح بحث ها و نقد ها فراهم آمده است ، دومین هدف کمپین است که به لحاظ تاثیری که در کل مسیر جنبش زنان خواهد داشت بسیار مهم و با ارزش است.
حال اگر ما برای کمپین این دو هدف را قائل باشیم ( تجمیع خواست عمومی تغییر و بستر سازی برای بالندگی جنبش زنان ) ارتباط با احزاب سیاسی رسمی و یا حکومت چه تاثیری در دستیابی کمپین به این دو هدف خواهد داشت ؟
به نظر می رسد هرگونه نزدیکی با حکومت یا احزاب سیاسی رسمی در راه دستیابی به این دو هدف موانع جدی ایجاد می کند.
در جامعه ای با ساختار سیاسی بسته و جامعه مدنی ضعیفی چون ایران ، که احزاب واقعی ای که واسط میان مردم و حکومت باشند وجود ندارد ، در چنین جوامعی که احزاب بیشتر به باندهای سیاسی شبیه اند تا حزبی سیاسی با سازمان و ساختار روشن و آشکار ، نگاه ابزاری احزاب به جنبش های اجتماعی و هر حرکت مستقلی بسیار شدید است.
یکی از بزرگترین مثال ها در این مورد نگاه ابزاری اصلاح طلبان به جنبش دانشجویی است ، به یاد داریم که در دوره اصلاحات مادام که جنبش دانشجویی همچون پیاده نظام اصلاحات عمل می کرد ، بسیار مورد تقدیر بود اما زمانی که به نقد اصلاح طلبان پرداخت ، بزرگان اصلاحات ناگهان به یاد آوردند که دانشجویان بسیار جوانند و کم مطالعه و باید به مطالعه بپردازند و آنها را چه به سیاست!
این نگاه ابزاری که خطر مداوم سوء استفاده از جنبش های اجتماعی را در پی دارد به همراه نبود رسانه های آزاد و یا ساز و کارهایی که بتوان در سطحی وسیع و علنی به آسیب شناسی جنبش های اجتماعی و احزاب سیاسی پرداخت بیش از پیش نزدیکی به احزاب سیاسی را خطرناک می سازد و به شکلی اولی تر هر گونه خوش بینی در نزدیکی کمپین به احزاب را منتفی می سازد.
ممکن است لابی های سیاسی با احزاب یا حکومت دستیابی به تغییر قوانین را تسهیل کند ، اما این قوانین تغییر یافته اگر بر اثر تجمیع خواست عمومی تغییر نباشد ، چندان قابل اتکا نیستند . در واقع نزدیکی به احزاب سیاسی رسمی یا حکومت و وسوسه تغییر احیانا سریعتر یا سهلتر قوانین ، به سادگی ، نگاه به توده ها در کمپین را تضعیف ساخته و در حاشیه قرار میدهد.
از سوی دیگر این ارتباط در شرایطی که جامعه مدنی در ایران هنوز بسیار آسیب پذیر و ضعیف است ، به قبضه کردن کمپین منجر خواهد شد و طبیعتا وقتی کمپین به بهانه تغییر قوانین ،دستاویزی در چانه زنی های سیاسی احزاب شود ، دیگر از این ارتباط نوپای ارگانیک فعالان زنان و یا طرح بحث های تئوریک و نقد و نظرها در فضایی که کمپین ایجاد می کند خبری نخواهد بود.
با این اوصاف به نظر می رسد هرگونه نزدیکی به حاکمیت یا احزاب رسمی در خوشبینانه ترین حالت به تضعیف کمپین در پیگیری اهداف خود و در واقع بینانه ترین حالت به عقیم شدن حرکتی که می تواند آثار و نتایج پر ارزشی داشته باشد بینجامد.