Dienstag, 11. Dezember 2007

گردش منظومه حمایت از خانواده زیر سایه دولتمردان


گردش منظومه حمایت از خانواده زیر سایه دولتمردان
و دولتزنان حامی و سکوت ما نظاره گران!


سارا لقمانی

دو شنبه19 آذر 1386



40 سال پیش در چنین روزی

تهران- دادگاه خانواده

(مدتی است از تصویب لایحه اول خانواده در مجلس گذشته است)

زن با چادر گلدار سفید روبروی قاضی نشسته است و شوهر در برابر سوال او که چرا از همسرت اجازه نگرفتی جوابی ندارد که بگوید. زن اشک هایش را پشت گل های چادر پنهان می کند پاهایش را چنگ می زند. به دختر جوانی فکر می کند که همسن دخترش است و حالا زن شوهرش شده. نمی داند جواب در و همسایه را چه بدهد. نمی داند پیش فامیل به چه رویی سر بلند کند اما می داند که نمی تواند با هوو زیر یک سقف باشد. قاضی نگاهی دوباره به قانون جدیدي می اندازد كه با نام لايحه حمايت از خانواده تصويب و لازم الاجرا شده است.

"هرگاه مرد بخواهد با داشتن زن، همسر ديگري اختيار نمايد بايد از دادگاه تحصيل اجازه کند. دادگاه وقتي اجازه اختيار همسر تازه را خواهد داد که با انجام اقدامات ضروري و در صورت امکان تحقيق از زن فعلي، توانايي مالي و قدرت او را به اجراي عدالت احراز کرده باشد. قانون جديد براي مردي که بدون گرفتن اجازه دادگاه ازدواج کند، مجازات درنظر گرفته است و اگر مرد بدون اجازه همسر خود مجددا ازدواج کند، همسر اول حق طلاق خواهد داشت."

به موجب اين قانون زن مي تواند اگر تحمل اين زندگي تازه شكل گرفته را ندارد برگه طلاق را امضا كند و با یک عمر زندگی مشترک که با خون و دل ساخته خداحافظی کند . زن پشت می کند به خانه ای که آجر آجر بالا برده و نگاه می کند به تیشه قانون تعدد زوجات که بی محابا به ریشه زندگی اش خورد و آوارش كرد....

33 سال پیش در چنین روزی

تهران- دادگاه خانواده

(مدتی است از تصویب لایحه دوم خانواده در مجلس گذشته است)

مرد با کت تنگ و شلوار گشاد مشكي كه پوشش اغلب مردان آن روزهاست دنبال گرفتن رضایت از قاضی برای تجدید فراش است. سبیل هایش را تابی می دهد و با اعتماد به نفس کامل وارد اتاق می شود غافل از آنكه طبق قانون تازه تصويب شده نه تنها اجازه همسر اول برای ازدواج دوم لازم است بلکه تعدد زوجات به داشتن دو همسر محدود شده و علاوه بر این ها شرایطی سخت برای مرد در نظر گرفته شد ه است. در قانون جدید حتی اگر زن اجازه ازدواج مجدد هم به مرد بدهد حق طلاق برای او محفوظ خواهد ماند. متن قانون تازه تصویب شده روی میز قاضی است و بايد از مرد سوالاتي بپرسد تا ببیند امکان اختيار همسر دوم را دارد یا نه.

همسرت تمکین می کند؟

تمکین چیست؟

به حرفت گوش می دهد؟ کار های خانه را انجام می دهد؟ همبستر می شود؟

بله جناب قاضی مگر جرات کار دیگری را هم دارد؟

جنون دارد یا مریضی صعب العلاج؟
نه. سالم است.

محکومیت قضایی دارد؟

نه
معتاد است؟

مرد می خندد

عقیم است؟

4 تا بچه داریم

مفقودالاثر شده؟

نه
قاضی پرونده را می بندد و مرد نا امید از قانون و قضاوت و عدالت از دادگاه خارج می شود. هر چند مدافعان حقوق زنان هنوز نتوانسته اند قانون تعدد زوجات را مسكوت اعلام كنند. اما بر اساس لايحه جديدي كه به تصويب مجلس رسيده شرایط برای این کار سخت و پیچیده شده است.

29 سال پیش در چنین روزی،

وقت ملغی شدن لایحه حمایت خانواده رسیده است

عصر یک روز سرد زمستانی. یک ماه نیست که انقلاب شده و مردم این بار می خواهند نوروز را به گونه ای دیگر جشن بگیرند. زنان با روزنامه هایی که شوهرانشان گرفته اند شیشه های خانه را برای استقبال از بهار تمیز می کنند و هیچ گاه نمی فهمند در روزنامه مچاله شده در دستشان نوشته شده " قانون حمایت خانواده به دلیل اینکه خلاف اسلام است ملغی اعلام می شود." ...

از همان روز به قانون 40 سال پیش بازگشتیم . 29 سال است اجازه اختيار همسر دوم محدود شده است تنها به تمکن مالی مرد به تشخیص دادگاه و اجازه همسر اول . همچنان قانون تعدد زوجات بي رحمانه تیشه به ریشه زندگی زنان مي زند و آنها تنها مي توانند پای حکم طلاق را امضا بزنند و بروند.

5 ماه پیش در چنین روزی (مرداد 1386)

لایحه ی جدید حمایت از خانواده به مجلس رفت.

در ماده 23 آن نوشته شده: " اختیار همسر دائم بعدی منوط به اجازه دادگاه پس از احراز توانایی مالی مرد و تعهد اجرای عدالت بین همسران است."

اين ماده مي گويد دیگر نه تنها اجازه زن برای ازدواج دوباره مرد شرط نیست بلكه زن نمی تواند به دلیل ازدواج مجدد شوهر حتی طلاق بگیرد. اگر این لایحه تصویب شود دیگر زن حتي حق ندارد کناری بایستد و نظاره گر آتش گرفتن خانه و کاشانه اش باشد بلکه باید همان جا بماند و خود هم در شعله های آتش بسوزد و این بار کسانی که پیشنهاد این ماده را داده اند و نمایندگانی که این ماده را تصویب می کنند و مایی که سکوت می کنیم نه تنها نظاره گر این آتش سوزی خانمان برانداز خواهیم بود که خود هر کدام کبریتی روشن کرده ایم و شعله را دامن زده ايم.

Montag, 26. November 2007

همه ما مثل مریم گزارشگر درد و رنج زنان هستیم

اعتراض بیش از یک هزار تن از مدافعان حقوق برابر به بازداشت «مریم حسین خواه»
يكشنبه4 آذر 1386

روز 26 آبان ماه مریم حسین خواه، یکی از صدها فعال کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز و یکی از بی شمار روزنامه نگاران و نویسندگان مدافع حقوق زنان را در پی احضاریه ای کتبی در دادگاه انقلاب بازجویی کردند و به خاطر نوشته ها و فعالیت هایش در سایت «تغییر برای برابری» (سایت کمپین یک میلیون امضاء) و سایت «زنستان» (ارگان مرکز فرهنگی زنان) به تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب متهم کردند و پس از تعیین قرار وثیقه ای 100 میلیون تومانی، به خاطر نداشتن وثیقه به بند عمومی زندان اوین منتقل کردند. این درحالی است که سایت تغییر برای برابری یکی از سایت های کمپین گسترده و پرتنوع یک میلیون امضاء و متعلق به همه اعضا و هواداران آن است و بسیاری از معترضان به قوانین تبعیض آمیز موجود علیه زنان، در آن قلم می زنند، گزارش تهیه می کنند و در مجموع آن را اداره می کنند. ما فعالان حقوق برابر همگی با برداشتن گام هایی هرچند کوچک در جهت آگاهی رسانی به مردم و هموطنان خود در مورد نظام حقوقی تبعیض آمیز کنونی سعی کرده ایم تجربه ها و گزارش ها و دردهای جامعه زنان را هر جا امکان پذیر بوده مکتوب سازیم، چه در سایت های خود همچون تغییر برای برابری، زنستان، کانون زنان ایرانی، میدان و... چه در وبلاگ های خود و چه در روزنامه های رسمی کشور و چه به صورت شفاهی و چهره به چهره.

از این رو اگر مسئولیت و گزندی از فعالیت های قانونی و خبررسانی شفاف و انتشار مکتوبات و مقالات در سایت «تغییر برای برابری» یا سایت «زنستان» متوجه هر یک از کنشگران این جنبش باشد قطعا بر دوش تک تک ما امضاء کنندگان این نامه که خود را متعلق به جنبش حقوق برابر و مدافع آن می دانیم، قرار دارد. همه ما مدافعان و فعالان جنبش حقوق برابر، همچون مریم حسین خواه، گزارشگر درد و رنج زنان کشورمان هستیم، همه ما می نویسیم و به نظام حقوقی ناعادلانه کنونی، معترض ایم. ما نیز با انعکاس رنج و درد جامعه زنان و مکتوب نمودن روند فعالیت های مسالمت آمیز و مصلحانه خود در سایت ها، وبلاگ ها و روزنامه های مختلف از جمله تغییر برای برابری و زنستان، با مریم حسین خواه شریک ایم از این رو همه سایت هایی که از حقوق برابر می نویسند را متعلق به خود می دانیم و بی شک این سایت ها نه از آن یک فرد (مریم حسین خواه) و نه از آن هیچ یک از فعالان جنبش حقوق برابر (به تنهایی) نیست بلکه متعلق به همگی کسانی است که در آن قلم می زنند و اعتراض خود را نسبت به قوانین تبعیض آمیز فریاد می کنند. بنابراین، همگی ما مسئول همه آنچه در این سایت ها و در دفاع از حقوق زنان انتشار می یابد، هستیم. ما امضاء کنندگان این بیانیه در جهت انعکاس درد و رنج زنان و به منظور اصلاح قوانین تبعیض آمیزی همچون تعدد زوجات، دیه نابرابر، افزایش سن مسئولیت کیفری دختران و... مانند مریم حسین خواه در راه احقاق حقوق زنان و بهبود زندگی آنان سعی می کنیم آموزه های خود را از زنانی که دچار معضلات ناشی از وجود این قوانین تبعیض آمیز شده اند در سایت های زنانه و روزنامه ها و مجلات مکتوب و منعکس سازیم. بی شک اگر «مریم حسین خواه» مسئول نوشته ها و فعالیت های خود در سایت های زنانه، از جمله سایت های زنستان و تغییر برای برابری و فعالیت در کمپین یک میلیون امضاء است ما نیز کمتر یا بیشتر، قبل یا بعد از او، در این راه قدم برداشته ایم و حال اگر قرار است او در زندان باشد برای همان کاری که همه ما نیز کرده ایم، پس هزاران فعال و مدافع حقوق برابر در ایران باید راهی زندان ها شوند. از این رو ما امضاء کنندگان این نامه با صدای بلند اعلام می کنیم که: همه ما همچون مریم حسین خواه در مقابل احقاق حقوق شهروندی زنان هموطن مان، خود را مسئول می دانیم و از این رو دست به قلم می بریم و مشکلات را منعکس می سازیم و آن که اکنون در زندان بسر می برد خواهر ماست که بی گناه و به جرمی به زندان برده شده که همه ما هر روز و هر ساعت انجام می دهیم. ما مسئولیم و مانند مریم حسین خواه نگران شرایط دردناک و اسف بار زنان کشورمان هستیم از این رو می نویسیم، گزارش می دهیم و برای حساس کردن افکار عمومی جامعه مان به معضلات زنان، اخبار تهیه می کنیم و اگر ظلمی به دختری در هر جای سرزمین مان روا شود به آن اعتراض خواهیم کرد. چون ما خود را مسئول و دلسوز شهر و کشوری می دانیم که در آن زندگی می کنیم حتا اگر زن باشیم و نظام حقوقی کشورمان حقوق زنان را نیمی از حقوق شهروندان مرد به حساب آورد.

امضاء کنندگان به ترتیب حروف الفبا (نام کوچک):

آذر جوان / آذین سمرمند / آراز م. فنی / آرامش دوستار / آرزو رضا پور / آرسن نظریان / آرش آروین / آرش آشوری نیا / آرش ایرانی / آرش بهشتی / آرش بهمنی / آرش بيژن زاده / آرش حافظي / آرش حسن نیا / آرش سهامي / آرش ناطقی / آرش نصيري اقبالي / آرمين قهقايي / آزاده آقامحمدی / آزاده ثبوت / آزاده خسروشاهی / آزاده رضازاده / آزاده منعم / آزاده کیان / آزيتا رضوان / آسیه امینی / آمنه سعیدی / آمنه شیرافکن / آنا یوسفی/ آناهيتا فضل / آناهیتا ابراهیمی / آناهیتا پیرهاشمی / آناهید رمضی / آيدا روشنفكر / آیدا قجر / آیدین رضا پور / آیسان ترخوانه / آینده آزاد

ابراهیم امدادی / ابراهیم خلج مهری / ابراهیم مرادی / احترام شادفر / احسان رمضانیان / احسان شاندیز / احسان محمدی / احسان نوروزی / احمد ایزدی / احمد باطبی / احمد حمید زاده / احمد زاغیان / احمد زمانی / احمد فاتحی / احمد فرهادی / احمد نجاتی / احمد نوین / احمد کیهان / اردلان حسینی / اردوان ارشاد / ارژنگ شکرلو / ارسام مصباحی / ارسلان بهتی / ارمغان ژند / اسد مذنبی / اسما رضایی / اسماعيل ناطقي / اسماعیل شبان / اشرف جهانی / اشرف ضیائی پور / اشكان آرشيان / اشكان منفرد / اعظم ادیبی / اعظم حسنی / اعظم عفتی / اعظم مرادی / اعظم ویسمه / افرا شکرلو / افروز مغزی / افسانه گودرزی / افسانه معصمی / افسانه وفايي / افشین حدادي / اقدس مرعشی / اكرم حبیبی / اكرم خيرخواه / المیرا علی حسینی / الناز انصاری / الناز ناصحی / الناز ناطقی / الهام جمزاد / الهام عبادتی / الهام قیطانچی / الهام میرزایی / الهام نهاوندی / الهام هادیان / الهه امانی / الهه هیکس / امير خسرو دليرثاني / امير قبا فرهي / اميرحسام صلواتي / اميرنورمندي / امید ایران مهر / امید حبیبی نیا / امید معماریان / امید کوهی / امیر اردستانی / امیر امیدوار / امیر امیرقلی / امیر جباری / امیر جوینده / امیر حسین گنجبخش / امیر رضوی / امیر معصومی / امیر یعقوبعلی / امیرعباس نخعی / امین بیات / امین ثورنگ / امین حسینی اصل / امین قلعه ای / انوشیروان مستوفی / ايرج جمشيدي / ايرج میرمحمدی / اکبر دراگ سخن / اکبر رضا پور / اکبر زرگر / اکبر عطری / اکبر مهدی / ایران پرورش / ایران دخت فرج زاد / ایراندخت فامیلی / ایرج اورجی گیوی / ایرج ریاحی / ایرج غفاری / ایمان پاکنهاد / ایمان صالحی / ایمان ممبینی

بابک احمدی / بابک براری / بابک مهدی پور دستجردی / باربد گلشیری / بامشاد یغمایی / بتول جودكي / بشیر رکنی / بنفشه حجازی / بنفشه رمضانی / بهار بهساز / بهار حسینی / بهار عراقی / بهار مجدزاده / بهاره مرادی / بهاره میرزاحسین / بهاره هدایت / بهارک کشاورز / بهجت داداشی / بهداد بردبار / بهرام رجائی / بهرام سپاسگزار / بهروز خلیق / بهروز سورن / بهروز فدائی / بهروز مهرانفر / بهروز کریم پور / بهزاد امیری / بهزاد ذوالنور / بهزاد رحمان زاده / بهزاد صفری / بهزاد عاشوری / بهزاد مهرانی / بهزاد مهرداد / بهزاد کریمی / بهمن احمدی امویی / بهمن جزایری / بهمن نیرومند / بهناز شکاریار / بهناز مهرانی / بهنام امینی / بیتا طاهباز / بیژن اقدسی / بیژن اوشیدری / بیژن رستگار / بیژن زاهدي

پارسا پارسائی / پانته آ گوهری / پرستو الهیاری / پرستو دوکوهکی / پرستو رضایی / پروانه علی پور / پروانه ناطقی / پروانه وحیدمنش / پروشات شکرلو / پروين اشرفي / پرویز حدادی زاده / پرویز داورپناه / پرویز میرمکری / پروین اردلان / پروین امیری / پروین ضرابی / پرتو نوری علا / پروین وفایی زاده / پريسا علي نژاد / پریا رضایی / پریسا احمدی / پریسا احمدیان / پریسا الوند / پریسا انصاری / پریسا جهانی / پریسا دیالمه / پریسا قاسم آباد / پریسا مرعشی / پریسا کاکائی / پریسا کریمی / پریناز صفائی / پریناز نعیمی / پژمان رحیمی / پژهان مختاري / پناه فرهاد بهمن / پوریا عالمی / پويا سوداوري / پویا امیری / پویا پویایی / پویا زندی / پوپک مهاجر / پویش عزیزالدین / پیام احتسابیان / پیمان پاکمهر / پیمان حامیان / پیمان سیدین / پیمان مالاز / پیمان مجتهدپور / پیمان محتشمی

تارا سپهری فر / تارا نجداحمدی / تانيا احمدي / تایماز منقبتی / ترانه امیرتیموری / ترانه بنی یعقوب / ترانه پستچی / تندیس بیشه سری / تهمینه کریمی / توران انتظاریان / تورج پارسي / تورج تسلیمی / تکین آغداشلو / تینا فرازنده

ثريا نويدي / ثریا یعقوبی / ثریا نیازی / ثمانه خادمی / ثمین نورمحمدی

جادی میرمیرانی / جاوید جاویدنیا / جعفر حسین زاده / جلوه جواهری / جمشيد آيين دار / جمشيد ظهوریان / جمشید صفایی نوا / جواد صفوی زاده / جواد لگزيان / جواد موسوی خوزستانی

حامد اسحق تبار / حجت الله شریفی / حسام اردشیر / حسام فیروزی / حسن بهگر / حسن جعفری / حسن درويش پور / حسن رضایی / حسن رودگر / حسن زارع زاده اردشیر / حسن زرهی / حسن زهتاب / حسن شمشیری / حسن فاضل کاشانی / حسن معنوی / حسين رزاقي / حسین تقی لو / حسین قاضیان / حسین لاجوردی / حسین منتظر حقیقی / حسین ورجاوند / حميد آذرم منش / حميد مافي / حميدرضا ابراهيم زاده / حميده اسدالهی / حميده نظامي / حمید حمیدی / حمید دباشی / حمید علیزاده / حمید قلعه ئی / حنیف یزدانی / حوریه خسروشاهی

خدیجه مقدم / خسرو جاهد / خسرو خواجه نوری / خسرو قجر / خشایار دیهیمی / خلیل مومنی / خورشید عابدین / خوشه صانعی

دارا نیرویی / داریوش خالوندی / داریوش قلی زاده / داریوش نودهی / دانوش ایل باقی / داوود اشرفی / داوود رضوي / داوود محمدی / داوود نوائیان / دنا فرشادی / دنیا تکلو

راحله بکتاش / راحله حسینی / راحله داودی / راحله عسگری زاده / راحله علی آبادی / راشد ضیافتی / راضیه انعامی / راضیه مرادی / راما قلمبر / رامش کیانی / رامین موتاب / رحمت الله میرزاد / رحیم حسنی تبار / رحیم قابل نژاد / رزا بهرامی / رزا حسامي / رزا قراچورلو / رزا واحدی / رشید اسماعیلی / رضا اقنامی / رضا اكوانيان / رضا بحري / رضا چرندابی / رضا رحیم پور / رضا سلطانوند / رضا فائزی / رضا فرشاد / رضا قریشی / رضا گنجی / رضا محمدی / رضا کرندابی / رضا کریمی / رضوان پاشازاده / رضوان مقدم / رضوانه حقیری / رقیه کریم زاده / رها مسعودیان / رها نیکو / روجا بندری / روجا فضائلی / روجا لطفي نژاد / روح الله خادمیان / روحی افسر / روزبه شفيعي / روزبه گرجی / روزبه میرابراهیمی / روشنک قریشی / روفیا رمضان علی / روناک علیمی / رویا ابراهیمی / رویا پاکزاد / رویا رهبر / رویا صحرایی / رویا طلوعی / رویا فضلی / رویا محمدی / رکسانا ستایش / ریحانه حقیقی

زارا امجدیان / زانيار احمدي / زری عرفانی / زهرا بيگدلي / زهرا تیرانی / زهرا داوري / زهرا صادقی / زهرا علي بازي / زهرا داور / زهرا قاسمی / زهرا قنبری / زهرا محمدی / زهرا منافی / زهرا نصیری / زهرا ولی حصاری / زهره ارزنی / زهره اسدپور / زهره امین / زهره حیدری / زهره شجاعی / زهره قدسی / زیبا لاهیجی / زینب باباخانی / زینب بایزیدی / زینب پیغمبرزاده / زینت درزی

ژیلا بنی یعقوب / ژیلا محجوب / ژینوس باباطاهر / ژاله برازجانی

ساچلی افلاکی / ساحل صالحی / سارا بیگ محمدی/ سارا زمانی / سارا ساسانی / سارا سنجری / سارا لقایی / سارا لقمانی / سارا محمدی / سارا مظاهری / سارا ورامینی / سارا کیان / ساره سالاری / ساقی لقایی / سالار اشعری / سالومه فخاری نژاد / سام الدین ضیائی / سام ایران منش / سام قندچی / سامان رسول پور / ساناز الله بداشتی / سانیا شادمهر / سپهر صمیمی دهکردی / سپيده قدرت / سپیده زمانی / ستار اميني / ستار لقایی / ستاره سجادی / ستاره فرخ نیا / سحر افاضلی / سحر بیانی / سحر سجادی / سحر طلوعي / سحر قنواتی / سحر رضازاده / سحر مصطفایی / سحر مفاخم / سرور صاحبی / سعيد ترابيان / سعيد عبدي / سعيد موسوي / سعید احمدزاده اردبیلی / سعید حبیبی / سعید خان بیگی / سعید صادقیان / سعید قاسمی نژاد / سعید موسوی / سعید کلانکی / سعیده شادابی / سعیده نعیمی / سمانه دادور / سمانه مرادیانی / سمانه موسوي / سميه رشیدی / سمیرا کلهر / سمین دها / سمیه رشیدی / سمیه فرید / سمیه موسوی / سمیه میرزایی / سهیل درایه / سهیلا بشرا / سهیلا ثقفی / سهیلا ستاری / سهیلا گرجی / سودابه سیرجانی / سودابه فرخ نیا / سوسن ضرابي / سوسن طهماسبی / سوسن معماری / سولماز اکبری / سولماز حاجی دینی / سولماز شریف / سولماز محجوبی فر / سونيا طيبي / سونیا غفاری / سونيا طيبي/ سيامك طاهري / سياوش برهان دياني / سیامک الیاسی / سیامک ستوده / سیامک عبدی / سیامک فرید / سیاوش ابقری / سیاوش فرجی / سیاوش منتظری / سید امیر ذاکری / سیروس اردلان / سیما افشار / سیما حسین زاده / سیما سیاح / سیمین بهبهانی / سیمین بیاتی / سیمین مرعشی / سیمین کریمی / سینا انصاری / سینا مالکی

شادي جنتي / شاهرخ قدیمی / شايا شهوق / شبنم رحمتي / شراره رضایی / شراره فشنگچي / شروین متین روحانی / شعله شاهرخی / شقایق درنشان / شهاب الدین شیخی / شهاب اللهیاری / شهرام اسکندری / شهرام آقامیر / شهرام ایرانپور / شهرام رحیمیان / شهران طبری / شهربانو ملک زاده / شهرزاد لاری / شهرزاد هادیان / شهره موحدي / شهروز افشاری پور / شهریار ماجری کسمائی / شهلا ایروانی / شهلا بهاردوست / شهلا شرف / شهلا شفیق / شهلا لاهیجی / شهلا مبینی / شهناز بیات / شهين محمدي / شهین دوستدار / شوكت الملوك صالح زاده / شيركو جهانی / شيرين دليلي / شيرين مومني / شيوا تقوي / شيوا یحیی پور / شکرالله فلاح زاده / شیدا محمدی / شیده رضوانی / شیرین اردلان / شیرین امیری / شیرین عبادی / شیرین موسوی / شیرین ناجی / شیوا بدیهی / شیوا دولت آبادی / شیوا طحان / شیوا نظرآهاری

صادق مثقالی / صادق نوابی / صادق کار / صادقه شیردل / صالح کیامری / صبري بهمني / صديقه بحرائي / صدیقه حاجی مقدم / صدیقه دبستانی / صدیقه فخر آبادی / صدیقه کشاورز / صفورا نوربخش / صنم گواری / صوفیا محمودی / طاهر اكوانيان / طاهره خسروشاهی / طاهره ممتاز / طلعت تقی نیا

عاطفه جعفری / عاطفه حسن بخش / عاطفه صارمی / عاطفه طاهایی / عباس حکیم زاده / عباس عاقلی زاده / عباس علی محمدی / عباس محمدی / عباس مخبر / عباس نوربخش/ عبدالرضا احمدي / عبدالرضا تاجیک / عبدالله مومنی / عبداله کریم آبادی / عذر صمدی / عزیز کرملو / عسگر داوودی / عسل اخوان / عشا مومنی / عشرت عبداللهي / عطیه عسگرزاده / عطیه وحیدمنش / عفت ماهباز / عفت محمدپور / علاء الدین ملک آرایی / علي احدي / علي رضا رحيمي نژاد / علي قائدي / عليرضا جباري / عليرضا فقاهتي / عليرضا كرماني / علی افشاری / علی اکبر خسرو شاهی / علی اکبر موسوی خوئینی / علی ایلباقی / علی آینه / علی پور نقوی / علی ثمری / علی جمالی / علی جهانشاهی / علی دهقان / علی صادقی / علی صمد / علی صمد پوری / علی طایفی / علی عبدی / علی قائدی / علی قوچه / علی مختاری / علی معلمی / علی موسیوند / علی هنری / علی وفقی / علی کلائی / علیرضا اخوان / علیرضا آذری / علیمحمد حسینی آملی / عمار ملكي غزال عسگری زاده/ غفور محمدی

فائزه زند / فاضل امجدي / فاطمه اعلم / فاطمه بختیاری / فاطمه پیغمبرزاده / فاطمه حاجی دینی / فاطمه حسامي / فاطمه خوشرو / فاطمه شاه نظری / فاطمه صفاییان / فاطمه مسجدی / فاطمه مصلح / فاطمه ملک زاده / فتانه عباسی / فتانه فراهانی / فتحیه زرکش یزدی / فخرالدین افخمی / فخری زرشگه / فخری شادفر / فخری نامی / فراز یکیتا / فرانک فرید / فرج الله عسگری زاده / فرح رمضانی / فرح طاهری / فرخ قره داغی / فرخ نگهدار / فرخنده جبارزادگان / فرزانه رسولي / فرزانه طاهری / فرزانه عظیمی / فرزانه مهردل / فرزانه موثق نژاد / فرشاد شهسواری / فرشاد قربانپور / فرناز سیفی / فرناز فلاحت / فرنوش اشتری / فرهادداودی / فرهمند رکنی / فرود سیاوش پور / فروزان عاملی / فروغ سمیع نیا / فروغ قره داغي / فريد مصلحيان / فرين حسين روحانيان / فریبا جلالی / فریبا داودی مهاجر / فریبا صدیقی / فریبا مرزبان / فریبا مهلتی / فرید مکی نژاد / فریده خسروشاهی / فریده غائب / فریناز امینی / فهیمه ایل باقی / فواد خاك نژاد / فواد مجیدی / فیروزه راد / فیروزه مهاجر / قاسم مقیمی / قدیر احمدزاده

كامران طاهباز / كيوان سيار / كيوان صميمي / کارن جواهری / کاظم شکری / کاظم علمداری / کاظم متولی / کامبیز سلطانین / کامران طاهباز / کاوه ضرغامی / کاوه مظفری / کاوه کرمانشاهی / کاوه داد / کریم شامبیاتی / کمال ارس / کوروس افشارطوس / کوروس افهمی / کوروش گلنام / کوهیار گودرزی / کوهیار میرزاد / کیانا هاشمی / کیانوش سنجری / کیانوش فرید / کیوان سیار / کیوان مهجور / کیومرث حکیم / کیومرث صابغی

گلبرگ باشی / گلرخ سپاسدار / گلمراد مرادی / گلناز ملک / گلنوش اشتری / گوهر بيات / گوهر شميراني گيلان نصيری / گیتا طاهباز / گیتی پرویزی / گیتی سلامی

لادن سلامی / لاله رشيدي / لاله نصیری / لقا دهدشتی / ليلا ايماني / ليلا ايماني / ليلا صحت / لیلا ضمیری / لیلا طباطبایی / لیلا متین پور / لیلا مقدم نژاد / لیلی فرهادپور / لیلی مظاهری / لیونا عیسی قلیان

مانا سرخوش / مانا نوری / م. ساقی / مارال فرخی / مازیار سمیعی / مازیار ملک آرایی / / ماندانا مقدم / مانی حکیم / مانی ممبینی / ماه منیر رحیمی / مجتبی صادقزاده / مجتبی فتحی / مجيد تولايي / مجید برزگر / مجید عبد الرحیم پور / مجید فتحی / محبوبه حسین زاده / محبوبه محبی / محبوبه کرمی / محسن رحماني / محسن سازگارا / محسن عامري / محسن محمدي / محسن معین الدین / محسن نجاد / محمد اخوان / محمد آشور / محمد اعظمی / محمد اميني / محمد انصاری / محمد بهزادي / محمد بهشتی / محمد پرهامی / محمد جواد شفيعي / محمد جواد طواف / محمد جورابچی / محمد حاجی قلی زاده / محمد حاجی مرادی / محمد رستمی / محمد رضا براتی / محمد رضوی / محمد شمس / محمد صابونی / محمد طالعی / محمد عباسی / محمد علي عسگري / محمد قلیخانی / محمد منتظری / محمد ميلاني / محمد هاشمی / محمد واحدی / محمد یوسفی / محمدحسين عليپور / محمدرضا صفایی / محمدرضا عطایی / محمدرضا يداك / محمود معتقدی / محمود نوری / محمود کمالی / محمود کویر / مرتضی صادقی / مرتضی کلاته / مرتضي عبدالعليان / مرجان توحیدی / مرجان لقایی / مرجان نمازی / مرضیه ثابت / مريم اكبري / مريم شريف / مريم ضيا / مریم افشار / مریم امامی / مریم اولاد عظیمی / مریم بهرمن / مریم تقی دوست / مریم رحمانی / مریم زندی / مریم سطوت / مریم قنبری / مریم مالک / مریم میرزا / مریم میهن دوست / مریم نظربلند / مریم کاشانی / مریم کسایی / مریم یوسفی / مزدك موسوي / مزدک بامدادان / مزدک دانشور / مژده دقیقی / مژگان ثروتي / مژگان مالکیان / مستوره برادران نصیری / مسعود ارشادیفر / مسعود باستانی / مسعود بهنود / مسعود شب افروز / مسعود شکری / مسعود فتحی / مسعود مجیری / مسيح علي نژاد / مصطفي تنها / مصطفی داوودآبادی / مصطفی صادقی / مصطفی عبدی / مظفر رزاقي / معصومه لقمانی / معصومه محمودی / معصومه ملک زاده / ملوك عزيز زاده / ملوک ملاحسینی / ملیحه رزازان / مناراصغری / منصور بیات زاده / منصور حيات غيبي / منصور دادور / منصوره شجاعی / منصوره فتوره چی/ منوچهر تقوی بیات / منوچهر سالکی / منوچهر شجاعی / منوچهر فاضل / منوچهر فرج زاده / منوچهر یوسفی / منیره برادران / منیره کاظمی / منیژه حاجی مقدم / منیژه حبشی / منیِِِِژه مرعشی / منیژه گازرانی / مه لقا جدي / مهديس اميري / مهديه قافله باشي / مهدی ابراهیم زاده / مهدی اکرمی پویا / مهدی امینی / مهدی پیامی فر / مهدی حیدری / مهدی خانبابا تهرانی / مهدی شاه حیدری / مهدی عباسی / مهدی عربشاهی / مهدی فتاپور / مهدی فروزانفر / مهدی مجتهدی / مهدی محسنی / مهدی کاشف / مهراب کابلی / مهران قدوسی / مهرانگیز کار / مهراوه خوارزمی / مهربان ایرانی / مهرداد بیگدلی / مهرداد توفیق / مهرداد حمزه / مهرداد خزدوز / مهرداد درویش پور / مهرداد فرساد / مهرداد گورکن / مهرداد لوایی / مهرداد مشایخی / مهرزاد غنی پور / مهرنوش كلانتر / مهسا امرآبادی / مهسان بهنود / مهشید راستی / مهناز شمس / مهناز صفا / مهوش آزاد / مهوش یمینی / مهين عليبابايي / مهین ارجمند / مهین خدیوی / مونا عربشاهی / مونا قاسميان / مونا محمدزاده / ميترا ترابي / ميرمحمود يگانلي / مکرم ملک زاده / میثم اشتریپ / میثم رضایی / میر احمد چابک / میرحمید حمیدی / مینا ربیعی / مینا شکری

نادر حاج محسن / نادر فتوره چی / نازلي كاموري / نازلی فرخی / نازنین اسدی / نازنین افشین / نازنین غریب نواز / نازنین کاظمی / ناصر مستشار / ناصر نیچالانی / ناظره نجات بخش / ناناز اویسی / ناهيدخيرابي / ناهید ابهری لاله / ناهید توسلی / ناهید جباری / ناهید جعفری / ناهید صادقی / ناهید موسوی / ناهید میرحاج / ناهید کشاورز / نجم الدین سلیمی / نرگس جودکی / نرگس عظیمی / نرگس مهجوران / نریمان رحیمی / نسترن سامی / نسرین افضلی / نسرین الماسی / نسرین چنگیزیان / نسرین فرهومند / نسرین ناطقی / نسرین کمالی / نسيم تنها / نسیم خسروی / نسیم خطیب / نسیم سرابندی / نسیم عبدی دزفولی / نظام الدین غریب نواز / نفيسه محمدي / نفیسه آزاد / نفیسه زارع کهن / نگار انسان / نگار رهبر / نگار بیات / نگار فرخ نیا / نگار محمدی زاده / نگار نادری / نگین احتسابیان / نوشابه اميري / نوشین احمدی خراسانی/ نوشین جعفری / نوشین کشاورزنیا / نیره توحیدی / نیلوفر انسان / نیلوفر بیضایی / نیلوفر شمیرانی / نیلوفر گلکار / نیلوفر محب علی / نیلوفر مهدیان / نیلوفر کشمیری / نیما قاسمی / نیما محمدپور / نیما ناصرآبادی / نینا مرتضوی / نینا نادری

وجیهه مقدم / وحد هاشمی فراهانی / وحیده مولایی / وحیده مولوی / وهاب انصاری / ويدا محمدخاني / ویدا بیگلری / ویدا حاجبی / ویدا فرهودی / ویکتوریا آزاد

هادی جلیلی / هادی زمانی / هاله نور صالحي / هانا دارابی / هانيه سليمي / هانیه حشمتی / هايده تابش / هایده مغیثی / هدایت سپاهی / هدی امینیان / هدی صالحی / هدی کیان راد / هژير پلاسچي / هستی باباییان / هلیا بنایی / هما خداوردي / هما مداح / هما نجفی / همایون مهمنش / هوشنگ بیات / هوشنگ ناصری / هوشنگ هوشمند / هومن محمدپور / هیرو زبیری

یاسر عزیزی / یاسمن ثورنگ / یاسمن دادور / یاشار بوسجین / یاشار گرمستانی / یاور خسرو شاهی / یدالله کاردان / یدی فرنوش

Mittwoch, 7. November 2007

چه تدبیر شومی برای زن ایرانی تدارک دیده‌اند؟

نوشين احمدی‌خراسانی

خبر کوتاه بود: «حکم دو سال و نیم حبس دلارام علی را تایید و به دایره اجرای احکام فرستاده اند، پدر دلارام را تهدید کرده اند که اگر دلارام خودش را معرفی نکند حکم جلب دارند و برایش بدتر می شود». روز شنبه 12 آبان ماه نیز از اجرای احکام به زهره ارزنی گفته اند: «که حتا یک ساعت هم او فرصت ندارد و باید هرچه زودتر خود را معرفی کند». زهره ارزنی خواسته بود که حداقل چند روزی به دلارام فرصت بدهند، تا خود را آماده کند و به آنها گفته بود: «دلارام تازه ازدواج کرده، کمی به او فرصت بدهید». اما در برابر صدایی بی فروغ و بی رحم قرار گرفته بود که: دلارام اگر خودش را معرفی نکند «فراری» محسوب می شود،... سنگینی این خبر همه را غافلگیر و شوکه کرد. و این پرسش که چرا؟ به راستی چرا با این عجله، حتا بدون ابلاغ حکم به وکلایش و فقط با ابلاغی شفاهی؟



این پرسشی است که در این چند روزه ذهن همه فعالان کمپین یک میلیون امضاء، را به خود مشغول کرده. به راستی چرا بعد از 2 سال از تجمع 22 خرداد و در حالی که تجمع دیگری هم بعد از آن برگزار نشد، باز هم در اجرای احکام ناعادلانه و غیرقانونی مربوط به تجمع قانونی 22 خرداد، پافشاری می کنند؟ چند فرضیه برای درک این تصمیم غیرقانونی دولت – مردان وجود دارد:

1 - اول آن که بسیاری از فعالان جامعه مدنی در این اندیشه بودند که صدور احکام ناعادلانه و غیرقانونی، در واقع تیغ برنده ای است بالای سر فعالان جنبش زنان تا از «فعالیت» قانونی خود باز بمانند. اما حالا این سئوال پیش آمده که آیا نفس «فعالیت»های خاص (منظور به شکل برگزاری تجمع است) یا «فعالیت» در شکل عام آن؟ برای پاسخ به این پرسش باید بدانیم که فعالان جنبش زنان، پس از 22 خرداد 1385 در میدان هفت تیر دیگر تجمعی برگزار نکرده اند و فعالیت در این حوزه به نوعی تعطیل بوده است، پس چرا می خواهند احکام غیرقانونی شان را به این سرعت اجرا کنند و دلارام را با دستپاچگی و عجله، به زندان ببرند؟ چه خواب شومی برای زنان ایران دیده اند که دلارام باید اولین قربانی آن باشد؟

یک وجه دیگر قضیه آن است که احتمال می رود دولت _ مردان به این نتیجه رسیدند اکثر حاضران تجمع 22 خرداد میدان هفت تیر، هرچند که دیگر تجمعی نگذاشته اند، اما این به مثابه ناامیدی و بازماندن از فعالیت هایشان نیست بلکه فعالیت هایشان را به شکلی دیگر (یعنی در کمپین یک میلیون امضاء) با شادابی و توان بیشتری پی گرفته اند؟ روشن است که بر اثر کسب تجربه و پختگی فعالان، انرژی و نشاط و پتانسیل برآمده از تجمع 22 خرداد به کمپین یک میلیون امضاء، ارتقاء یافت. بنابراین اگر از این زاویه هم نگاه کنیم، به این نتیجه می رسیم که مسئله دولت – مردان، برگزار کردن تجمع یا نکردن نبوده و نیست بلکه به طور کلی «فعالیت» در مسیر احقاق حقوق زنان است که هدف مخالفت و دشمنی آنان است نه صرفا برگزاری تجمع که فقط یکی از ابزارهای متنوع فعالیت است. بنابراین اجرای عجولانه حکم دلارام علی، در واقع تنبیه کل فعالان جنبش زنان است که در کمپین یک میلیون امضاء گرد هم آمدند و گسترش یافتند تا جایی که امروز به بخش فعال و غیرقابل انکار جنبش بزرگ جامعه مدنی ایران تبدیل شده اند.

2 - اما فرضیه دیگر آن است که نیروهای رادیکال و خشن و زن ستیز بر آنند که برای خنثا کردن جنبش یک میلیون امضاء (و با کمک گرفتن از فرمول منسوخ و ضد انسانی «بهترین دفاع، حمله است») دست به حرکتی بی رحمانه علیه جنبش زنان بزنند، یعنی تصویب سریع «لایحه ضدخانواده» که از طرف دولت به مجلس هفتم ارائه شده است. در واقع تصویب این لایحه می تواند دهن کجی بزرگی به خواسته های فراگیر جنبش یک میلیون امضاء باشد و از این رو یک فرضیه این است که آنان می خواهند با تصویب سریع این لایحه، برگ برنده ای در خنثا کردن جنبش، از آن خود سازند، و نشان دهند که فعالیت های موثر و سرنوشت ساز جنبش یک میلیون امضاء، بی مقدار و کم تاثیر است. آیا مجلس هفتم با پذیرش و تصویب این لایحه، نفرین و لعنت ابدی زنان کشور را خواهد پذیرفت؟

البته این تحلیل از زاویه نگاه زن ستیزان است و نه شهروندانی که در این جنبش مدنی فعالیت دارند، چراکه همه ما به روشنی و یقین می دانیم جنبش یک میلیون امضاء فراگیرتر و گسترده تر از آن است که حتا با تصویب این لایحه خنثا شود، اما شاید آنان تصور می کنند با این کار می توانند ضربه ای مایوس کننده بر پیکر این جنبش وارد سازند.

به هر روی، تصویب این لایحه در مجلس با توجه به «پیش بینی حجم وسیع اعتراضات»، باید با تمهیدات و زمینه سازی صورت بگیرد. یعنی به نظر می رسد آنان پیش از تصویب این لایحه می خواهند جنبش یک میلیون امضاء را با اجرای احکام ناعادلانه و قربانی کردن برخی از فعالان جوان این جنبش (مانند اجرای حکم دلارام علی)، دچار آشفتگی و سردرگمی کنند و از این طریق پیش از تصویب این لایحه بخش های فعال و «پا به رکاب» آن را فلج سازند و بعد، طوق خفت تصویب این لایحه را بر گردن مجلس هفتم تحمیل کنند.

3 - فرضیه دیگر آن است که با اجرای حکم دلارام، این دختر جوان تازه عروس، می خواهند جنبش زنان نیز مانند جنبش دانشجویی، جنبش سندیکایی و جنبش معلمان، گروگان هایی در زندان داشته باشد تا به این طریق آن تیغ را بالای سر فعالان جنبش زنان برنده تر نگهدارند و اندیشه برگزاری تجمع را از اساس در میان فعالان جنبش زنان بخشکانند تا این که در آینده اگر هم بخواهند لایحه ضدخانواده را به تصویب برسانند، انگیزه برگزاری تجمع علیه این لایحه (که با قدرت و صراحت از سوی فعالان جنبش زنان و به ویژه از سوی شیرین عبادی مطرح شده) برای همیشه از ذهن فعالان جنبش زنان، زدوده شود. زیرا چهار ماه آینده، ماه های بسیار سرنوشت سازی برای بخش هایی از حاکمیت است و برای آن که این چند ماه باقی مانده تا انتخابات، برایشان بدون کمترین مقاومت از سوی جامعه مدنی پیش برود چنین تمهیداتی را لازم می دانند. از این روست که به نظر می رسد احتمال دارد لایحه ضدخانواده را هرچه سریعتر، از تایید مجلس بگذرانند و سپس التهابات اجتماعی ناشی از آن را «راحت تر» فرونشانند و جنبش زنان را برای انتخابات مجلس پیش رو به کلی خسته و مایوس سازند و به میمنت و مبارکی، انتخابات سراسر مردانه شان را برگزار کنند.

احتمال وقوع همه این فرضیه ها به نظر ممکن می آید. یعنی با اجرای غیرمنتظر حکم دلارام علی، همه این اهداف را می خواهند پیش ببرند. اما در این میان، دولت _ مردان غافل از این هستند که آنان (با همه زور و هیمنه شان) فقط یک طرف معادله اند. طرف دیگر معادله جنبشی از زنان عدالت خواه این مملکت قرار دارد که خواسته هایی کاملا مشروع، انسانی و فراگیر دارد، جنبشی است مسالمت آمیز و با درایت و بردباری، که خلاقانه ترین شیوه های آگاهی رسانی و اعتراض مدنی را در جنبش های اجتماعی معاصر کشف و به کار گرفته است. یعنی جنبش یک میلیون امضاء توانسته حرکتی را در سطح مملکت سازمان دهد که مدافعان نظم موجود پدرسالار، در سرکوب آن به شدت دچار بحران شده اند و نمی دانند چه می توانند با آن بکنند. به طوری که کارشان به جایی رسیده که به در آپارتمان های افراد می روند و از تشکیل جلسات هشت نفره هم می خواهند جلوگیری کنند. اگر این نشانه بحران و سردرگمی آنان نیست پس نشانه چیست؟

بنابراین روشن است که چنین جنبشی تا دهه های آینده نیز می تواند با خلاقیت و شادابی، جوانه بزند و بازتولید شود و ضربات و فشاهای رنگارنگ اعم از تفرقه و سرکوب و تهمت و ترس و بدنامی را به جان بخرد و تا حدودی خنثا سازد. نه فقط دلارام می داند چه می گوید و چه می خواهد، بلکه همه ما تک به تک می دانیم چه می گوییم و چه می خواهیم: ما می خواهیم این قوانین ظالمانه و تحقیرآمیز تغییر کند تا لااقل جایگاه برابر و انسانی در ساختار قوانین پیدا کنیم. این خواسته بزرگی نیست اما با روی گشاده برایش هزینه های بزرگ داده و خواهیم داد و به یقین، روش های خلاق تر و بزرگتری ابداع خواهیم کرد. چرا که با هم هستیم و پشتیبانی یکدیگریم. وقتی شیرین عبادی با صراحت اعلام می کند اگر لایحه ضدخانواده در مجلس تصویب شود ما جلوی مجلس خواهیم آمد، همه ما به روشنی می دانیم که آن روز کنار شیرین عبادی خواهیم بود حتا اگر بسیاری از ما در زندان باشیم و تعدادمان از تعداد انگشتان ورم کرده دستان آن زن محروم و زحمت کشی که امضایش را پای بیانیه کمپین گذاشته، بیشتر نباشد.

تقاص زندانی کردن دلارام را بر سر «لایحه ضدخانواده» تان خواهیم کوبید

ما می دانیم که اجرای عجولانه حکم دلارام برای آن است که این قوانین عقب مانده را تغییر ندهند و لایحه ای عقب مانده تر را در مجلس به تصویب برسانند (حالا این که مجلس هفتم این طوق ننگ و لعنت ابدی را بر گردن بیندازد یا نه، موضوع دیگری است). برای همین اگر دلارام را به حبس ببرید بی شک تمام پتانسیل و خشم ناشی از زندانی کردن یارمان را به نیرویی تبدیل خواهیم کرد و بر سر این لایحه ضدخانواده فرود خواهیم آورد. اگر روناک صفارزاده و هانا عبدی را در بازداشت گاه های مخوف سنندج نگه دارند و اتهامات واهی به آنها بزنند (همانطور که به تک تک فعالان جنبش یک میلیون امضاء می زنند)، زنان حق طلب این مرز و بوم نخواهند گذاشت این لایحه بدون هزینه کردن بسیار برای دولت _ مردان، به تصویب برسد و هرچه از توان و بضاعت مان برآید برای جلوگیری از تصویب آن، انجام خواهیم داد چون می دانیم دلارام ها، روناک ها، نسیم ها، فاطمه ها، زینب ها، مازیارها و... را برای این که به قوانین ظالمانه تمکین کنند به زندان می اندازند.

به روناک اتهامات بی ربط و واهی ارتباط با گروه های سیاسی نسبت می دهند تا همه ما زنان از وحشت این تهمت ها، دچار تزلزل و تردید بشویم و از آنان پشتیبانی نکنیم و سرآخر در برابر این قوانین تمکین کنیم. به فعالان کمپین یک میلیون امضاء تهمت می زنند که از فلان کشور پول می گیرند یعنی که مزدور بیگانه هستیم، غافل از آن که برای فریاد کردن و گفتن از درد و رنج های روزمره زندگی زنان یکی از قصه هایی بوده است که همیشه گفته ایم و حالا در جنبش یک میلیون امضاء، آن را منسجم تر و هماهنگ تر در سطحی عمومی فریاد می کنیم و این نیازی به پول و اخاذی ندارد و اگر برای کپی گرفتن و تکثیر جزوه هایی که سرنوشت مان را در آن نوشته ایم پولی احتیاج داشته باشیم، از سفره زندگی خود می زنیم و برای آن خرج می کنیم.

این قصه گویی ها در کمپین یک میلیون امضاء، در واقع زندگی ماست و ربطی به این دولت داخلی و آن دولت خارجی ندارد. این فریادها بدون آن که گاه خود بخواهیم از جگر و عمق وجودمان برمی خیزد. همه می دانند (و خود آقایان بهتر از همه مطلع هستند) که ما چگونه پنجهزار تومان یا پنجاه هزار تومان به اندازه وسع هر کداممان، از زندگی مان می زنیم و به این کمپین کمک می کنیم ولی باز هم اتهام می زنند. اتهام می زنند که ضداسلام هستیم، هرچند از فتاوی آیت الله صانعی و بجنوردی و خیلی از علمای دیگر بهره می بریم و واقعا نمی دانیم کجای این حرف هایی که می زنیم ضد اسلام است؟ و مگر متوجه نیستند که با نسبت دادن این اتهامات به کمپینی چنین مشروع، بیشتر به اسلام ضربه می زنند تا به آن.

به روشنی می دانیم که هدف آنان از این اتهامات و خشونت ها چیست و برای همین، راه خود را گم نخواهیم کرد، در نتیجه هر چه خشونت علیه ما بیشتر شود، آن را به نیرو و پتانسیلی علیه همین قوانین ظالمانه تبدیل خواهیم کرد، چنانچه دیدند و دیدیم که در خشونت ها و افتراها و ظلم هایی که در 22 خرداد میدان هفت تیر، بر ما روا داشتند، چطور آن ناروایی ها را با همبستگی و خردمندی، به پتانسیلی علیه قوانین ظالمانه تبدیل کردیم و راه را گم نکردیم.
دلارام با چشمان پر از امیدش به ما می گوید که چه او در زندان باشد و چه نباشد نباید بگذاریم این لایحه تصویب شود نباید لحظه ای از تلاش برای تغییر قوانین تبعیض آمیز دست بکشیم. هم ما و هم او می دانیم که تمکین نکردن مان در برابر قوانین ظالمانه و ضدزن است که ما را به زندان و دادگاه کشیده و در معرض انواع تهمت ها و برچسب ها قرار داده است. ولی با سربلندی و وجدانی آسوده، راه روشن مان را ادامه خواهیم داد؛ مطمئن باشید که هرچه خشونت و سرکوب را شدت ببخشید، عمق و پتانسیل این حرکت مردمی و خودجوش، گسترده تر خواهد شد.

ما می دانیم که هر کدام مان در زندان باشیم یا نباشیم این سرنوشت ماست و «روی پیشانی مان نوشته» که باید برای اصلاح این قوانین تلاش کنیم چون زنیم و چون زنیم، قوانین تبعیض آمیز موجود، زندگی روزمره مان را حتا بیش از زندان و حبس، تحقیر کرده و هر روز و هر ساعت هزینه های هنگفتی بر نهاد خانواده هایمان و بر پیکر زنانه مان برجای گذاشته بنابراین تقدیر ماست که با این قوانین سرکوبگر بجنگیم و این راه را ادامه دهیم. ما نیمی از جمعیت کشورمان هستیم و به خوبی می دانیم که هر کدام از ما اگر به زندان برود سرزمین مان ایران از حجت خالی نخواهد ماند.

ما به خاطر دلارام و به احترام عقاید برابری خواهانه اش، بیش از گذشته علیه این قوانین اعتراض خواهیم کرد و مطمئن باشید اگر بخواهید لایحه ضدخانواده تان را تصویب کنید گزینه برگزاری تجمع که در یک ساله اخیر کمتر در ذهن مان جای گرفته، به گزینه ای عاجل و اساسی تبدیل خواهد شد چرا که اگر دلارام در زندان باشد وظیفه سنگین تری را احساس خواهیم کرد یعنی به خاطر اهداف انسانی او و به جای او هم که شده نخواهیم گذاشت حالا که در زندان است لایحه ای علیه خانواده های ایرانی، به تصویب رسد... این راه و آرمان دلارام است که ما را بیش از گذشته امیدوار کرده و به جلو خواهد راند و سبب خواهد شد که گزینه های فراموش شده را بار دیگر برای تغییر قوانین، به یاری بطلبیم.

Freitag, 2. November 2007

نگاهی به سن مسئولیت کیفری

در سایر کشورها چه می گذرد ؟
گروه ترجمه رسانه کمپین


کودکان در پایین تر از سنی خاص ، جوانتر از آن هستند که مسئولیت زیر پا گذاشتن قوانین بر دوش آنها باشد . این مفهومی است ضمنی از آنچه که شاید بارها در کنوانسیون حقوق کودک به آن اشاره شده است . در این کنوانسیون از کشورهای عضو خواسته شده است که حداقلی را در سن کودکان تعیین کنند که پایین تر از آن حداقل ، کودک مشمول قانون مجازات کیفری نیست . اما کنوانسیون سن ویژه ای را مشخص نکرده و بنا بر این اصل این سن در کشورهای مختلف متفاوت است .در واقع در اصل یک کنوانسیون قید شده که تا قبل از 18 سالگی فرد کودک محسوب می شود اما این اختیار را به قو.انین داخلی نیز داده است که براساس اختیاراتشان سن قانونی تعیین کنند. البته در مورد اعدام، اعدام کودکان زیر 18 سال را ممنوع دانسته است.

پاکستان
قانون مجازات کیفری پاکستان اعلام می دارد که پایین تر از سن 7 سال آنچه که یک کودک انجام می دهد ، جرم محسوب نمی شود . کودک بالاتر از 7 سال و پایین تر از 12 سال نیز چنانچه بلوغ کافی برای درک و قضاوت درباره طبیعت و عواقب عمل خود را داشته باشد ، مشمول قانون مجازات کیفری است . کفایت بلوغ بر اثبات جرم کودک در دادگاه موثر است . در بخش جدیدی که به این قانون افزوده شده است نیز فرد بزرگسال کسی است که به سن 18 رسیده باشد و فرد خرد فردی است که بزرگسال نباشد . کودک میان 7 تا 18 سال چنانچه بلوغ او برای درک ماهیت عملی که مرتکب شده کافی به نظر برسد مشمول قانون سن مسئولیت کیفری و مجازات خواهد بود . تشخیص این بلوغ بر عهده دادگاه است .

عربستان سعودی
در عربستان سعودی ، همسایه غربی ایران ، نیز کودک 10 تا 15 ساله در برابر جرایم خود مسئولیت داشته و نظام اصلاح و تربیتی برای کودک در نظر گرفته شده که البته آسیبی را برای او به همراه ندارد . کودک به دلیل جرمی که مرتکب شده در حضور قیم قانونی خود با رفتاری مناسب مورد بازجویی قرار می گیرد و قیم مسئول جبران خطای کودک بوده و ملزم به مراقبت از او است . اگر تنبیهی مورد نیاز باشد به شکل راهنمایی و اقامت در یک مرکز مراقبتهای اجتماعی است ، بدون اینکه به وی آسیبی برسد .

هندوستان
هندوستان نیز تنها از لحاظ سن مسئولیت کیفری با پاکستان متفاوت بوده و مشابهت قانونی از لحاظ شیوه مجازات ، بین این دو کشور وجود دارد . بر طبق قانون مجازات کیفری هندوستان ، آنچه که یک کودک بالاتر از 7 سال و پایین تر از 12 سال انجام دهد ، چنانچه کودک بلوغ کافی برای درک ماهیت و عواقب کار خود را نداشته باشد ، جرم محسوب نمی شود . قابل توجه است که بر طبق بخش 82 قانون مجازات کیفری هندوستان ، پایین تر از سن 7 سال کودک برای انجام جرم ناتوان محسوب می شود .

ترکیه
تحت قانون سن مسئولیت کیفری ترکیه نیز ، سن مجازات کیفری برای تحمل کامل مجازات 18 سال است ، اگر چه با وجود دادگاه های ویژه اطفال ، سن لازم برای حاضر شدن در این دادگاهها 15 سال است . در این میان نیز بر طبق ماده 11 از قانون دادگاه های ویژه اطفال هیچ مجازات و هیچ بازجویی ای از کودکان کوچکتر از 11 سال در هنگام وقوع جرم ، مجاز نمی باشد .

قطر
در قطر نیز بر طبق قانون مجازات کیفری ، سن مجازات کودکان بدین گونه شرح داده شده است : 1- هیچ گونه مسئولیت کیفری بر دوش کودکان کوچکنر از 7 سال وجود ندارد . 2- اگر شخص خرد ، بزرگتر از 7 سال و کوچکتر از 18 سال باشد تنها در صورتی بار مسئولیت کیفری بر دوش او قرار خواهد گرفت که به حد کفایت در هوشیاری برای قضاوت درباره ماهیت و عواقب عمل خود بالغ باشد . در قانون این کشور البته هیچ گونه تفاوتی میان سن مسئولیت کیفری دختران و پسران وجود ندارد . 3- ماده 7 از قانون شماره 1 مربوط به مجازات جوانان در این کشور این گونه ذکر شده است : " هر شخصی که به سن 7 سالگی کامل نرسیده باشد مسئولیتی برای عمل اشتباه خویش ندارد . "

هنگ کنگ
در هنگ کنگ نیز سن مسئولیت کیفری 7 سال بوده و کودکان میان 7 تا 14 سال مسئولیت کیفری ندارند ، مگر اینکه دادگاه تشخیص دهد که کودک کاملا از عمل خود و عواقب آن آگاه بوده است و در صورت تشخیص ، فرد خاطی دارای مسئولیت کامل کیفری است و تحت بازداشت ، بازجویی ، پی گرد و تنبیه برای جرم مرتکب شده قرار خواهد گرفت . اما در میان کشورهای اروپایی ، در کشور بلژیک که در معيت دادگاههاي كيفري، دادسراي شاهي انجام وظيفه مي نمايد، آئين دادرسي در دادگاههاي جوانان نسبت به ساير دادگاهها متفاوت است . در دادگاهاي جوانان تصميمات قضائي با هدفهاي تربيتي اتخاذ مي ‎شود، شيوه اجراي كيفرها نيز با بزرگسالان متفاوت است، در كانون اصلاح ‎وتربيت براي جوانان ونوجوانان برنامه هاي تربيتي اجراء مي شود. سن مسئوليت كيفري در بلژيك ۱۸ سال است و اين برنامه ها براي افراد زير ۱۸ سال اجراء مي ‎ شود.

اتریش
در اتریش نیز در حال حاضر سن مسئوليت كيفري ۱۴ سالگي است و نوجوانان زير ۱۴ سال به هيچ وجه به دادگاهها احضار نمي‌شوند.آنها در صورتي كه مرتكب جرم شوند به مراكز روان‌درماني معرفي مي‌شوند كه وظيفه تربيت و هدايت نوجوانان و جوانان را بر عهده دارند لذا بازداشتگاهي براي نوجوانان وجود ندارد. افراد بين ۱۴ تا ۱۸ سال نیز ، داراي مسئوليت كيفري مي‌باشند که تابع مقررات خاصي است. نوجوانان بين ۱۴ تا ۱۶ سال بيشتر مورد توجه و عنايت قرار مي‌گيرند و امكان تخفيف و اغماض در مجازات آنها وجود دارد و براي فاصله‌هاي سني ۱۶ تا ۱۸ سال حداقل مجازات در نظر گرفته‌ مي شود و بعضاً مجازات نوجوانان به نصف تقليل خواهد يافت. در صورتي كه جرم نوجوانان به خسارتي منجر شود ، آن خسارت از والدين آنها اخذ خواهد شد.

ایتالیا
در ایتالیا نیز ، تا سن 14 سالگی ، فرد خرد محسوب می شود و در صورت ارتکاب به جرم برای تشخیص ماهیت واقعی جرم توانا نیست . بین سنین 14 تا 18 سالگی نیز تصمیم با دادگاه است تا بلوغ فرد را در تشخیص عواقب و ماهیت جرم کافی تشخیص دهد یا نه و تنها در این صورت کودک در این سنین دارای مسئولیت کیفری است .

کشورهای اسکاندیناوی
در کشورهای اسکاندیناوی سن مسئولیت کیفری 15 سال بوده و نوجوانان زیر 18 سال و بالاتر از 15 سال نیز که مرتکب جرم شده باشند ، تحت نظام قضایی ای که بیشتر مبتنی بر خدمات اجتماعی است قرار می گیرند و حبس به عنوان آخرین راه در نظر گرفته می شود .

آمریکا
در آمریکا اما ، سن مسئولیت کیفری توسط قانون ایالتی مشخص می شود و تنها 13 ایالت سنین پایین 6 تا 12 سال را برای آن در نظر گرفته اند . بیشتر ایالت ها بر مبنای همان قانون عمومی عمل کرده و سنین 7 تا 14 سال را به عنوان سنی در نظر می گیرند که فرد مسئول جرم خویش است . البته این به این معنا نیست که فرد دارای مسئولیت کیفری است .

آمریکای لاتین
در بیشتر کشورهای آمریکای لاتین نیز اصلاح قانون مجازات اطفال در دست بررسی است و در نتیجه آن سن مسئولیت کیفری در برزیل ، کلمبیا و پرو به 18 سال رسیده است . کودکان میان 12 تا 18 سال نیز در صورت تشخیص ، برای عمل ارتکابی شان مسئول شمرده شده و در دادگاههای مربوط به اطفال به جرایم آنها رسیدگی می شود .

Freitag, 26. Oktober 2007

پروین پایدار، صدایی که می ماند!

نیره توحیدی



سایت زنستان: چند روز پیش وقتی میخواستم پیام تلفنی نسرین (خواهر پروین پایدار) را پاسخ گویم، ماشین پیام گیر او هنوز صدای پروین پایدار را روی ضبط صوت خود داشت. عجیب است که طی این دوسال که از فوت پروین می گذرد هر وقت به منزل او زنگ می زنم و صدایش را در پیام گیر می شنوم بغض گلویم را می گیرد و به سختی می توانم حرف بزنم. همین حالت وقتی پیش آمد که به تلفن دستی سروش (همسر پروین) زنگ زدم، آنجا هم صدای پروین بود. نه سروش و نه نسرین هنوز پس از گذشت دو سال دل شان نیامده که نوار را عوض کنند و یا صدای پروین را از روی آن پاک کنند. یاد حرف فروغ فرخزاد افتادم که "تنها صداست که می ماند!"

ولی صدای پروین تنها روی نوار پیام گیر تلفن های او و خانواده اش نمانده است. صدای او در نوشته های متعدد، کتابها، مصاحبه ها و مقاله هایش جاودانه شده است. صدایی که یکی از رساترین و گویاترین صداهای زنان ایران و خاورمیانه به حساب می آید. امروز به ندرت می توان پژوهشی جدی در زمینه زنان ایرانی را خواند که در آن صدای پروین منعکس نشده باشد. صدای پروین تنها در محافل دانشگاهی و نوشته های آکادمیک نیست که انعکاس یافته بلکه در فعالیت های عملی و مبارزاتی حق طلبانه زنان و نیز در پروژه های مربوط به کودکان توسعه و زنان در ایران و کشورهای مشابه نیز مورد استفاده و استناد قرار می گیرد. به خصوص کتاب مهم او زیر عنوان "زنان و فرایند سیاسی قرن بیستم در ایران" (1)
این کتاب از نگاه بسیاری از متخصصان یکی از معتبرترین آثاری است که تا کنون در زمینه تاریخ سیاسی و اجتماعی زنان ایران مدرن نوشته شده است. پروفسور نیکی کدی به تازگی یکی از آخرین کتابهایش در مورد زنان خاورمیانه (2) را به پروین پایدار تقدیم کرده است با این جمله که:
For Parvin Paidar 1949 – 2005
Who illuminated our minds and our lives all too briefly
«برای پروین پایدار 2005 – 1949، کسی که به اذهان و زندگانی های ما روشنایی بخشید، اما چه کوتاه».
آری عمر کوتاه اما زندگی پربار و پرحاصل پروین، روشنی بخش زندگی بسیاری از ما بوده است. با این که فقط چند سال از او کوچکتر بودم، بسیار از او آموختم. سرآغاز آشنایی من با کارهای او از طریق خواندن کتاب "زیر سایه اسلام: جنبش زنان ایران" (3) بود که در سال 1982 (1361 خورشیدی) توسط انتشاراتzed به قلم ناهید یگانه (پروین پایدار)، آذر طبری (افسانه نجم آبادی) و هاله افشار منتشر شد. این کتاب از اولین کتابهایی بود که پس از انقلاب درباره زنان نوشته شد و نشانگر شکل گیری گرایش های نظری و عملی مختلف در درون جنبش زنان ایران بود. جالب آنکه بیست سال بعد از زبان افسانه نجم آبادی هم شنیدم که آشنایی او با پروین نیز با کار مشترک برای نوشتن همان کتاب آغاز شد که به تدریج به یک دوستی عمیق میان آن دو انجامید.
ماجرای اختلاف نظرها و دوستی پرتلاطم این دو زن گرانمایه بی شک یکی از اسناد گویا و درخشان سیر تفکرات فمینیستی در ایران است. افسانه می گوید: "تا آنجا که من اطلاع داشتم، پروین در آن زمان تنها فمینیست سکولار و چپی بود که اعتقاد داشت باید پل همکاری میان زنان فعال مذهبی و سکولار ایجاد شود." (4)
ویرایشگر تیزبین انتشارات zed که گویی متوجه ظرفیت فوق العاده این دو شده بود از آنان دعوت کرد که کتابی در زمینه جنبش زنان ایران تدوین کنند و این درحالی بود که آنها دیدگاهی کاملاً متفاوت با یکدیگر داشتند. افسانه می گوید: "در آن زمان ما درباره همه چیز با هم اختلاف نظر داشتیم اما هر دو عادات کاری مشابهی داشتیم که همکاری ما را تسهیل می کرد. ما هرکدام یکدیگر را منظم، دقیق و قابل اعتماد یافتیم. این اعتماد بعدها به دوستی عمیق میان ما انجامید." و سرانجام نیز کتاب بعد از بحث و جدل های بی پایان، نوشتن ها و بازنویسی های فراوان، بالاخره با نوعی «توافق بر سر یک آتش بس موقت» آماده چاپ می شود. (5)
به نظر من این حکایت خود نشان از سعه صدر، انعطاف پذیری و نیز امنیت شخصیت (خودامنی) پروین (و نیز افسانه) دارد که علیرغم اختلاف دیدگاه ها به جای اتهام زنی و برچسب زنی که در آن زمان متداول بود (و متأسفانه هنوز هم تا حدی هست)، با هم کتابی مشترک نوشتند که در خدمت آموزش بین المللی در زمینه مسائل و مبارزات زنان ایران قرار گرفت. کاش هاله افشار در دسترس بود و از او که نویسنده سوم این کتاب بود می پرسیدیم او چگونه این کار مشترک را بازنگری و روایت می کند چرا که هاله نیز مثل افسانه و بسیاری دیگر از ما، از یک دیدگاه تند چپ آرمان گرایانه و ایدئولوژیک به طرف نوعی واقع نگری، اعتدال و پراگماتیسم رسیده است. یعنی بسیاری از ما دیرتر از پروین توانستیم از حصار قالب های تنگ ایدئولوژیک بیرون بیاییم. اختلاف نظرها و بحث ها بر سر استراتژی جنبش زنان، درک از فمینیسم و ارتباط آن با جنبش عمومی دموکراسی خواهی، پس از آن کتاب نیز سالها ادامه داشته است. آنچه که امثال پروین، افسانه، هاله و مرا به هم نزدیک کرد ادامه مطالعه و پژوهش، فعالیت و مبارزه و عشق و تعهد به جنبش برابری طلبی و رهایی بخش زنان و التزام به اصول جهان شمول حقوق بشر بوده است و نه ایدئولوژی و مسلک و مکتب و مذهبی خاص.
افسانه می گوید: "پروین بخشی از اندیشه خود را به من داد و من به تدریج به دیدگاه او رسیدم." و من مطمئن هستم پروین نیز بخشی از اندیشه افسانه را وام گرفته بود، همانطور که من و بسیاری از فعالان جنبش زنان و پژوهشگران این عرصه خود را وامدار پروین و افسانه و سایر پیشتازان نظریه پرداز، خلاق و نوآور فمینیسم ایران می دانیم.
دو سال بعد از آن کتاب، یعنی در 1984، پروین و افسانه و هاله به همراه عده ای دیگر از زنان ایرانی فمینیست ساکن لندن مجله نیمه دیگر را منتشر کردند و از چند تن از زنان فعال و فمینیست ایرانی ساکن آمریکا و کشورهای دیگر (از جمله خود من) نیز دعوت به همکاری نمودند. افسانه در باره نحوه کار نیمه دیگر می نویسد: "پروین در انتشار نیمه دیگر نقش کلیدی داشت. او بیش از همه افراد گروه به اهمیت همکاری زنان با باورها و گرایش های سیاسی متفاوت و تداوم این همکاری ها آگاه بود... به نظر من برجستگی پروین در وسعت نظر و بینش دورنگرانه (vision) او بود. زمانی که ما سکولارها دلایل زیادی داشتیم که از هر چیزی با برچسب اسلامی گریزان باشیم، پروین به گونه ای خارق العاده ضرورت همکاری میان زنان سکولار و مذهبی را دریافته بود و ما را به همکاری با آن زنان مذهبی که برای احقاق حقوق زنان فعالیت می کردند، ترغیب می کرد." (6)
شاید کنشگران و فعالین جوانتر جنبش زنان، بخصوص فمینیست های نسل پنجم ما، امروز اهمیت نقش پروین پایدار و امثال او را در جنبش کنونی زنان درک نکنند چرا که در بطن و متن سالهای بلافصل پیش و پس از انقلاب نزیسته اند. شاید باید به آن ها یادآوری کرد که چگونه در دهه های 50 و 60 خورشیدی (برابر با هفتاد و هشتاد میلادی)، محافل روشنفکری و گروه های سیاسی تحول طلب در ایران و بسیاری کشورهای دیگر "جهان سوم" تحت تأثیر و دنباله رو ایدئولوژی ها و گفتمان های انقلابی و قهرآمیز اعم از سکولار (امثال مارکسیسم – لنینیسم و مائوئیسم) و دینی (از جمله اسلام گرایی سوسیالیستی و بنیادگرایی اسلامی) قرار داشتند و گرایش غالب مبارزات آن دوره، ضدیت با امپریالیسم با انگیزه عدالت خواهی اجتماعی و طبقاتی بود و نه لزوماً آزادیخواهی و دموکراسی. همه چیز، از جمله فمینیسم که تازه توجه چپ های مارکسیست را نیز جلب کرده بود با معیارهای "پرولتری" از سوی آنان و با معیارهای اسلام گرایانه و ضد امپریالیستی (و البته در اصل ضد غربی) از سوی بنیادگرایان، مورد ارزیابی قرار می گرفت و معمولاً نفی و طرد می شد.
تازه همزمان با فروپاشی شوروی سوسیالیستی در دهه 90 میلادی (70 خورشیدی) و بعد از آن بود که موج سوم دموکراسی به منطقه ما نیز سرایت کرد. وقتی انقلاب 1979 (1357) به جای آزادی و عدالت موعود، دیکتاتوری سلطنتی را با یک نظام بسته دینی جایگزین کرد، به تدریج خیلی ها از ایدئولوژی های انقلابی گرا، مکتب پرستی و مذهب پرستی جزم گرایانه و قشری دست کشیدند و رسیدن به آزادی و عدالت را از طریق دموکراسی و روش های اصلاحی مسالمت آمیز و قانونی و بر مبنای اصول جهان شمول حقوق بشر از جمله حقوق زنان جستجو کردند. اما موانع زیادی بر سر راه ترویج، گسترش و غلبه این نگرش دموکراسی خواهانه وجود داشته است. از جمله اینکه در دهه اول بعد از انقلاب هر قدر حکومت اسلامی به طرف تمامیت خواهی و تک صدایی پیش رفت، شکاف و صف بندی های نظری و فرهنگی میان گروه های اجتماعی سنتی، مذهبی و اسلام گرا از یک سو و گروه های سکولار، لائیک و تجدد گرا از سوی دیگر، سیاسی تر، فاصله دارتر و حتا خصمانه تر شد. همزمان با این روند، حقوق زنان و آزادیهای مدنی در رأس قربانیان قوانین و سیاست هایی قرار گرفت که نتیجه اتحاد بین اسلام گرایان انقلابی، روحانیت سنتی و قشرهای محافظه کار و پدر سالار جامعه بود. لذا تعجبی ندارد که اولین نمایش های اعتراضی وسیع خیابانی و مخالفت ها و مقاومت ها در مقابل حکومت جدید از طرف زنان طبقه متوسط، حرفه مند و مدرن شهری صورت گرفت. هر قدر رژیم با نام اسلام، جنسیت گرایی آشکارتر و افراطی تری از خود به نمایش گذاشت و عملاً به سوی آپارتاید جنسی حرکت کرد، در صفوف زنان نیز شکاف و صف بندی اسلامی و سکولار و حتی ضد اسلامی بارزتر گردید. و البته این زنان غیراسلامی و سکولار بودند که سرکوب و به حاشیه رانده شدند.
در چنین فضای پرتنش، پرشکاف و خصمانه و پرستم، پروین پایدار شاید اولین فمینیست سکولار ایرانی بود که توانست از همان اوائل دهه 60 خورشیدی (80 میلادی)، فراتر از فضای موجود و ماوراء شکاف های مذهبی و ایدئولوژیک و علیرغم خشم و عصبانیت به حق زنان ستمدیده، منافع دراز مدت و مخرج مشترک های ممکن برای زنان در یک گستره تاریخی را دریابد و چشم انداز شکل گیری یک جنبش حق خواهی و لذا پی گیری استراتژی ائتلافی و نه ایدئولوژیکی را توصیه نماید.
همچنان که پروین پیش بینی کرده بود، طولی نکشید که ناتوانی و ناصادقی دولتمردان در ایجاد جامعه موعود عدل اسلامی، در صفوف زنان اسلام گرا نیز شکاف و چند دستگی و نارضایتی به وجود آورد. بسیاری از آنان با مشاهده چهره زمخت و خشن پدرسالاری حاکم و بی عدالتی ها و تبعیض های فزاینده، (به خصوص در قوانین خانواده)، به تدریج دچار بدبینی، مغبون شدگی و در نتیجه توهم زدایی نسبت به سیاست ها و گفتمان حاکم شدند و با وام گیری از گفتمان های فمینیستی و حقوق بشری، به بازنگری و چالش با قوانین و اصول شریعت مدون و موجود و تعبیر و تفسیرهای تساوی جویانه و حق طلبانه در متون اسلامی پرداختند. بسیاری از آنان اگر نه در نظر، که در عمل به خواسته ها و مطالبات و اعتراضات زنان سکولار نزدیک شدند. بطوریکه امروز فمینیست های مسلمان یا مسلمانان فمینیست نه تنها در ایران که در بسیاری از جوامع دیگر به بخش قابل توجهی از چالشگران بنیادگرایی اسلامی، و به منتقدان فقه و شریعت سنتی، و پدرسالاری مذهبی، تبدیل شده اند.
این فرایند پارادوکسیکال یا ناهمساز را اما کمتر کسی در میان فمینیست ها و پژوهشگران ایران پیش بینی و تحلیل کرده بود. زنان سکولار، به خصوص فمینیست های سکولار و لائیک آنقدر از فشارها، سرکوب ها و زورگویی های زنان و مردان اسلام گرا در رنج و عذاب بودند که طبیعتاً خشم و نفرت و کینه حاصله، مانع از آن می شد که توجهی به تحولات درونی صف اسلام گراها کرده و ظرفیت و امکان همراهی و همدلی با بخشی از آنان را در آینده نزدیکی به تصور آورند. از سوی دیگر نظرگاه های محدود کننده و مطلق گرای ایدئولوژیک و برداشت های ذات گرایانه (essentialist) از اسلام، فمینیسم، و سکولاریسم، مانع از آن می شد که پژوهشگرانه و بی طرفانه صحنه بزرگتر جامعه و دینامیسم های جاری در آن را مورد مشاهده و مداقه قرار دهند و حرکت تدریجی و ناگزیر جویبارهایی از هر دو سمت جامعه (سکولار و مذهبی) را به طرف دریایی که از انباشت نارضایتی ها ایجاد می شد، متوجه شوند. پروین پایدار شاید اولین پژوهشگر سکولاری بود که گویی با دوربینی مجهز به لنز (lens) فمینیستی، این صحنه تحولات را نه تنها متوجه شد بلکه با شهامت به بیان و تحلیل آنها پرداخت و در جهت تسریع و تسهیل این تحولات کوشید.
وقتی چند سال بعد نوشته ها و مجله هایی چون «زنان» امکان ظهور و حضور پیدا کردند، دیگر کمتر پژوهشگر بی غرضی می توانست همکاری و همراهی عملی و گاه حتی نظری فمینیست های پیشرو از هر دو طیف سکولار و مذهبی را نادیده بگیرد اگرچه این همکاری ها همچنان تنش ها و افت و خیزهای خاص خود را نیز به همراه داشته باشد.
پس از این حاشیه رفتن جهت توضیح برای نسل جوانتر، اجازه دهید به خاطراتم از پروین برگردم. همکاری من با نیمه دیگر که از اولین نشریات پژوهشی و فمینیستی ایران معاصر در خارج از کشور بود آشنایی مرا با نظریات و نوشته های پروین عمق بیشتری بخشید. ارتباط ما سال ها به طور دورادور ادامه داشت تا اینکه پروین دو سال پیش از مرگ خود به دلیل بازگشت بیماری سرطان، افغانستان را ترک کرد و به لوس آنجلس آمد تا در کنار خواهرانش به معالجه و مداوا بپردازد. از این زمان بود که من از نزدیک با شخصیت و روحیات پروین آشنا شدم. خبر بیماری مهلکش را خودش در یک گفت و گوی تلفنی به من داد، وقتی من از شدت تأثر قادر به ادامه مکالمه نبودم، او بود که دلداریم می داد. همیشه در طی این دو سال او را با روحیه ای قوی و برخوردی مثبت با مسائل و مشکلات دیدم. تلاش داشت زودتر بهبود یابد و به کارش در حوزه زنان و توسعه در افغانستان که زیر نظر سازمان ملل بود ادامه دهد.
پس از سالها دوری از افراد خانواده و کار در کشورهای مختلف، اکنون پروین کنار خواهران و مادر و پدرش بود و احساس آرامش و رضایت می کرد. همسرش (سروش) که هنوز در کابل مشغول کار برای سازمان ملل بود به دفعات به دیدارش می آمد. خواهرانش مثل پروانه دور شمع وجود او می چرخیدند. برایم جالب بود که افسانه دوست دیرین او، علیرغم کار و گرفتاری و بیماری مادر خودش، چندین بار از بوستون به لوس آنجلس آمد تا در کنار پروین باشد. یکی دیگر از دوستانش شهران طبری نیز از لندن به دیدار او شتافت.
جالب است که به رغم بیماری، از من خواست در دانشگاهی که کار می کنم برایش ترتیب یک پست تحقیقاتی بدون درآمد با وقت آزاد را بدهم تا از محیط کار و پژوهش دور نماند. با توجه به کارنامه درخشانش، به سادگی با تقاضای من موافقت کردند و او برای یک سال محقق مهمان دانشگاه شد که غنیمتی بود برای آشنایی و مراودت و الفت بیشتر با زنی که موتور محرکه اش برای زندگی و مبارزه، عشق و عدالت جویی و آزادیخواهی بود و نه کینه و انتقام جویی. او نمی خواست قربانی سرطان باشد و مثل قربانی رفتار کند. چنانکه در نوشته هایش نیز سعی داشت از ذکر مصیبت گفتن و قربانی نشان دادن زنان، پرهیز کند و تأکید خود را بر فاعلیت یا عاملیت (agency)، توانایی و توانمندی زنان بگذارد.
پروین تسلیم بیماری نمی شد. در همین مدت به دنبال خرید خانه کوچکی بود تا بتواند مستقل از خواهران زندگی کند و برای پدر و مادرش که از ایران به دیدن او می آمدند نیز پایگاهی ایجاد کند. او به همراه خواهرانش با چه حوصله و شوری این خانه کوچک را تعمیر و تجهیز کردند و با کارهای دستی و نقاشی هایی که پروین و سروش از آسیای مرکزی آورده بودند تزئین نمودند. پروین چند بار در این خانه پرصفا و مهر، مهمانی داد و همه دوستان و خویشاوندان را دور هم جمع کرد. یادم نمی رود وقتی برنامه های شیرین عبادی و یا مهرانگیز کار را در دانشگاه کالیفرنیا تدارک می دیدم، با چه شور و علاقه ای در آن ها شرکت کرد اگر چه حال خوشی نداشت.
بخشی از کتابهایش را به ایران فرستاد تا به کتابخانه صدیقه دولت آبادی هدیه شود و بخشی را نیز به کتابخانه ای در لوس آنجلس اهداء کرد. چند کتاب نیز به انتخاب خودش به من و افسانه داد. می خواست همه کارهایش را قبل از مرگ انجام دهد و همه چیز مرتب و منظم باشد از جمله وصیت نامه اش. او برخلاف عرف غالب در فرهنگ ما، در یک مصاحبه مفصل درباره مبارزه با بیماری اش نیز نکات جالب و آموزنده ای بیان می کند. (7)
به نظر من برای بسیاری از افراد نسل من، پروین الگویی بود برای یک زن قوی، مهربان، اندیشمند، مبارز و آزادیخواه. از او می شد هنر خوب زیستن و شاد بودن، هنر دقت در تحقیق و رعایت انصاف در نقد، هنر تحول بخشی در راه برابری خواهی، آزادی، عدالت و دموکراسی و در پایان حتا هنر خوب مردن را آموخت. در فرهنگ ما بسیاری هنوز هم شاد زیستن را مغایر با مبارز و جدی بودن تلقی می کنند و هنوز هم بسیاری از ما نمی دانیم چگونه با مرگ روبرو شویم. پروین در آخرین روزهای حیاتش، در وصیت نامه ای خطاب به همسر و خانواده و دوستانش نوشت:
"شما را با قلبی مالامال از عشق و شادی ترک گفته ام. عشق و شادی نزدیکی به شما. سپاسگزار زندگی ام، سپاس داشتن خانواده ام، دوستانم، کار و توانایی رویارویی با مرگ. همین موجبات را برای شما آرزو می کنم. در آخرین دوران زندگی دریافتم که ترس، واهمه، خشم و کنترلی که ما در تمامی زندگی، هر روز به آن می چسبیم چه کاذب است و چگونه در عرض دقایقی کوتاه می توان از آن رهایی یافت. غباری است که زندگی واقعی ما پشت آن جریان دارد. چه خوش اقبال بودم که زندگی واقعی در پس این پرده غبار را تجربه کردم و به این دلیل می توانم این اندیشه ها را در نهایت آرامش و شادی بنویسم... از زمانی که دانستم دیگر مداوایی برایم نمانده آرامش درونی بسیار یافته ام. انگار که از من دعوت کرده باشند راهی دنیای دیگری شوم... زندگی من کوتاه بود ولی گرانقدر، هیچ شکایتی از کوتاهی اش ندارم و سپاسمند زندگی ام. همه ما بالاخره روزی باید با مرگ مواجه شویم. کیفیت زندگی مهم است نه کمیت آن. یادتان باشد که چه خوش اقبالم که چنین آرامشی دارم و با خوشدلی سرنوشت خود را پذیرفته ام".
قرار است شنبه آینده، یعنی 20 اکتبر همراه خانواده پروین بر مزارش برویم و دومین سالگرد درگذشت او را پاس داریم، می دانم که صدای پروین را همچنان خواهم شنید چه زمانی که به نوشته هایش مراجعه می کنم، چه زمانی که نقل قول هایی از او در نوشته های دانشجویان و پژوهشگران ایران شناسی می خوانم، و چه زمانی که می خواهم به منزلش تلفن بزنم و جویای حال خواهران و همسر و پدر و مادرش باشم. صدای پروین، پایدار خواهد ماند!

پانوشت ها:

1. Paidar, Parvin. Women and the Political Process in Twentieth-Century Iran (Cambridge University Press, 1995)
2. Keddie, Nikki. Women in the Middle East: Past and Present (Princeton University Press, 2007)
3. Tabari, Azar & Nahid Yeganeh, Editors. In the Shadow of Islam: The Women’s Movement in Iran (Zed Books, 1982)
4. Najmabadi, Afsaneh. “Keeping going: Losing Parvin Paidar all too soon,” October 23:
http://iranian.com/Najmabadi/2005/October/Paidar/index.html
5. Najmabadi, Ibid.
6. Najmabadi, Ibid.
7. Eftekhari, Roza. Interview with Parvin Paidar, Zanan, No. 115, Azar 1383
توضیح:
- بخش هایی از این نوشته از مقالات دیگر این نویسنده درباره پروین پایدار نقل شده است. از جمله:
-Tohidi, Nayereh. “In Memoriam: On Parvin Paidar,” Middle East Studies Association Bulletin, 39, no. 2, 2005, pp. 306-307.
-Tohidi, Nayereh. Nimeye Paidar (Obituary on Parvin Paidar), October 23, 2005:
http://www.iranian.com/Women/2005/October/Paidar/index.html
-Tohidi, Nayereh. “Yadvareh-ye Parvin Paidar,” 84/8/8 in October 2005:
http://www.iftribune.com/news.asp?id=19&pass=90

Donnerstag, 11. Oktober 2007

فمینیسم اسلامی چه می گوید؟

به نظر مارگوت بدران محقق مصری تبار آمریکایی، فمینیسم اسلامی در مجموع رادیکال تر از فمینیسم لاییک مسلمان است.
نویسنده صفت مسلمان را در معنای فرهنگی و صفت اسلامی را در معنای کاملا دینی به کار می برد.

در یک کلمه چه چیزی وجود دارد؟ درپشت یک کلمه چه چیزی وجود دارد؟ فمینیسم اسلامی چیست؟ اجازه دهید، تعریف مختصری از آن بدهم: فمینیسم اسلامی گفتمان و عملی است که از درون به یک پارادایم اسلامی متصل است. فمینیسم اسلامی فهم و قدرتش را از قرآن می گیرد و در جستجوی حقوق و عدالت برای زنان و مردان در تمامیت وجودشان است. این[ فمینیسم] به شدت توسط برخی مورد اعتراض قرار گرفته و توسط برخی دیگر با شور و شوق حمایت شده است.
بدفهمی بسیار، معرفی های اشتباه و احمقانه، حول فمینیسم اسلامی وجود دارد. این فمینیسم جدید امیدها و ترس های بسیاری را باعث شده است.چه کسی فمینیسم اسلامی را به وجود آورده، به چه دلیل و با چه هدفی؟
واژه فمینیسم مستدل است.. کلمات و مفاهیم دارای تاریخ اند .هم چنان که اعمالی که به آن مفاهیم مربوطند و به آنها بر می گردند. اصطلاح فمینسم در فرانسه در سالهای 1880 توسط اوبرتین اودرت4 در روزنامه اش در نقد سلطه مذکر و برای درخواست حقوق و رهایی وعده داده شده توسط انقلاب فرانسه،به کار برده شد. مورخ فمینیسم، کارن اوفن5 نشان داده است که از زمان پدید آمدن این واژه، چندین تعریف از آن شده است. استفاده های متفاوتی از آن شده است و جنبش های زیادی از آن الهام گرفته اند. واژه فمینیسم در زبان انگلیسی در اولین دهه قرن بیستم پدیدار شده است. ابتدا در بریتانیا و بعد در آمریکا در سال های 1910. واژه فمینیسم از اوایل سالهای 1920 در مصر به کار رفته است.
واژه فمینیسم به یقین منشاءاش در غرب به ویژه در فرانسه است.اما این به معنای غربی محسوب کردن فمینیسم نیست(همان طور که آمریکاییها و فرانسوی ها با سرو صدا آن را بیان می کنند)، فمینیسم مصری نه فرانسوی و نه غربی است. فمینیسم مصری است، بنیان گذارانش به این امر شهادت می دهند و تاریخ آن روشن است. در شرایط ویژه جغرافیایی، فمینیسم ها به وجود آمدند و در اصطلاحات محلی است که خود را فرموله می کنند.تاریخ زنان، حوزه تحقیقی که در سالهای 1960 ایجاد و در سالهای 70 و 80 گسترده شد، نشان می دهد که یک کمیت عظیم از فمینیسم ها در نقاط مختلف جهان ایجاد شده است.کتاب کوماری جایاواردنا 6، بنیان گذار دانشگاه سری لانکا به نام «فمینسم و ناسیونالیسم» که در سال 1986 چاپ شد، توضیح دهنده پدیداری جنبش های فمینیستی در کشورها ی مختلف آسیا و خاورمیانه است. این فمینیسم ها در مبارزات برای آزادی ملی و جنبش های اصلاح دینی از جمله جنبش های اسلامی، ادغام شده بودند. مصر همان طور که می دانیم آغازگر ایجاد تفکر فمینیستی و سازمانهای فمینیستی است.بر خلاف گستردگی ادبیات موضوع در زبان های مختلف و در چهار گوشه جهان، ایده ای که فمینیسم را غربی محسوب می کند، هم چنان در میان کسانی که تاریخ را خوب نمی شناسند و نیز کسانی که از آن برای مشروعیت زدایی از فمینیسم استفاده می کنند، گستره است. فمینیسم برعکس گیاهی است که به غیر از در خاک خودش، رشد نمی کند. البته این موضوع به معنای بسته بودن ایده ها و جنبش های زنان نیست.

فمینیسم اسلامی
اصطلاح فمینیسم اسلامی طی سالهای دهه 1990 در چندین منطقه جهان، شروع به پیدا شدن کرد. من از طریق خواندن نوشته های مسلمانان آن را کشف کردم. از نظر زنان دانشگاهی ایرانی همچون افسانه نجم آبادی و زیبا میرحسینی، شهلا شرکت سردبیر مجله زنان که در سال 92 در تهران شروع به انتشار کرد، منشاء ایجاد این مفهوم است. دانشگاهی سعودی می یمنی7 در سال 1996 این اصطلاح را در کتابش به نام «فمینیسم و اسلام» به کار برده است. اصطلاح یا واژه فمینیسم اسلامی در ترکیه دهه 90 در مقالات دانشگاهی یسیم آرات8 و فرید آکار9 و نیز در اثر نیلوفر گوله10 به نام «مدرن و محرم » 11(چاپ شده به ترکی در سال 91 و به انگلیسی در سال 96)به کار رفته است. این واژه برای توضیح پارادایم جدیدی به کار رفته است که این زنان پدیداری آن را در کشورهایشان کشف کرده بودند. در این زمان است که فعال آفریقایی شمیما شیخ12 همانند دیگر خواهران و برادرانش در گفتارها و مقالاتش، این مفهوم را به کار برد.روشن است که اصطلاح فمینیسم اسلامی از اواسط دهه 90 در چهار گوشه امت جهانی منتشر شده بود.
مهم است که بین فمینیسم اسلامی به عنوان پروژه ای توضیحی- تحلیلی و فمینیسم اسلامی همچون اصطلاحی هویت بخش، تمایز قائل شویم. برخی از مسلمانان همانند کسانی که ما از آن ها در بالا نام بردیم، فمینیسم اسلامی را به عنوان پروژه خود برای ارتقاء و تحول اعمال تجویز شده در قرآن براساس برابری جنسی و عدالت اجتماعی،توصیف می کنند.برخی ترجیح می دهند فمینیسم اسلامی را به عنوان پروژه اسلامی قرائت مجدد قرآن ، توصیف کنند. همچون قرائتی متمرکز بر زنان متن مقدس یا همچون فعالیتی آکادمیک. اصطلاح به کار برده شده در کتاب «پنجره های ایمان» 13چاپ شده در سال 2001 زیر نظر ژیزلا وب14.
در میان کسانی که گفتمان فمینیسم اسلامی را تولید و به کار می برند از یکطرف ما با افرادی مواجه هستیم که برچسب فمینیسم اسلامی را می پذیرند و دیگرانی که این برچسب را کنار می زنند. در میان فعالان فمینیسم اسلامی ، مذهبی های مسلمان15(کسانی که به اسلام عمل می کنند) و سکولارهای مسلمان16( مسلمانان لاییکی که شیوه مسلمان بودن آن ها در عرصه عمومی کمتر آشکار است) را می یابیم. بسیاری از مسلمانان صفت های مذهبی و لاییک را برای توصیف خود یا دیگران استفاده می کنند. برخی کمتر با این واژه [فمینیسم اسلامی] احساس راحتی می کنند. مهم است که استفاده از این کلمات را در متن تاریخی یا زمینه آن بررسی کرد. چرا که معنای این کلمات در زمان و مکان تغییر می کند. باید توجه داشت که واژه های «مذهبی» و «لاییک» اصطلاحاتی کاملا بسته نیستند بلکه همیشه پیچیدگی هایی بین این دو وجود دارد.در میان فعالانی که به دنبال وصل تئوریک و پراتیک فمنیسم اسلامی هستند، برخی بی درنگ هویت «فمینیسم اسلامی» را در خواست می کنند.می توان به مورد مجله زنان در این باره اشاره کرد، همچنین به فعالان آفریقای جنوبی و نیز زنانی که به گروه «خواهران در اسلام» 17مالزی تعلق دارند. دیگران که ما می توانیم در این جا بسیاری از شخصیت های اصلی فمنیسم اسلامی یا مفسرهای نوین قرآن را که به مسئله جنسیت حساسند، در این جا ببینیم، در هویت یابی خود به عنوان فمینیست اسلامی تردیدهای بیشتری نشان می دهند. برخی از این افراد در سالهای اخیر تغییر موضع داده اند. در گذشته، دین شناس آفریقایی – آمریکایی، امینا ودود18 نویسنده کتاب مهم «قرآن زنان» 19،در سال 1991 ، از اینکه به عنوان فمینیست اسلامی طبقه بندی شود، پرهیز می کرد.
امروزه او با تاکید به اینکه آن چه مهم است، فهم کار اوست، روی این موضوع حساسیت کمتری نشان می دهد. در حالی که او هنگامی که فمینیست غربی خطابش می کنند، واکنش نشان می دهد.امینا ودود در مقدمه چاپ 1999 کتابش، در انتشارات دانشگاه آکسفورد، استفاده همراه با پیش داوری از واژه های «غربی» و «فمینیست» را به باد حمله می گیرد. همچون ودود که مسئله مهم برایش، فهم کارش است، رفعت حسن دین شناس پاکستانی الاصل مقیم آمریکا، سرانجام برچسب «فمینیسم اسلامی» را پذیرفت.

پدیده جهانی
فمینیسم اسلامی یک پدیده جهانی است. فمینیسم اسلامی به دور از این که محصولی صرفا شرقی یا غربی باشد، این دو واقعیت را پشت سر می گذارد.چنانکه قبلا تاکید کردیم، فمینیسم اسلامی در مناطق جغرافیایی متفاوت ظهور یافت. فمینیسم اسلامی نتیجه تلاشی است که زنان در داخل بافت های ملی شان انجام می دهند. فمینیسم اسلامی در کشورهایی با اکثریت مسلمان و نیز در کشورهای که در آنها اقلیت مسلمانی وجود دارند، پدید آمده است. فمینیسم اسلامی در میان دیاسپورای مسلمان و اجتماعات تازه مسلمان غرب در حال گسترش است و با قدرت رو به افزایشی در محیط سایبر منتشر می شود.با استفاده از تمام امکانات زبان ها در مقیاس ملی، زبان انگلیسی در مقیاس جهانی اصلی ترین زبان بیان و انتشار فمینیسم اسلامی است.
برای انجام کار تفسیر قرآن و برای خواندن دیگر متون مقدس مذهبی، تسلط بر زبان عربی ضروری و اساسی است. اما این انگلیسی است که به عنوان زبان مشترک فمینیست های اسلامی به کار می رود. با تلاش های فمینیست های اسلامی بسیاری از کلمات برخاسته از زبان عرب، همانند اجتهاد به واژه های آشنا، در زبان انگلیسی تبدیل شده اند.
فمینیسم اسلامی از دوگانه های ساخته شده در طول زمان همانند مذهبی/لاییک، یا شرقی/غربی فراتر می رود.
من در سمنیارها و نوشته هایم از این موضوع دفاع می کنم که ایده ای که بر جدایی و گسست فمینیسم لاییک و مذهبی تاکید می کند، نتیجه عدم شناخت تاریخی یا انگیزه ای سیاسی برای مانع شدن رشد اتحاد و همبستگی زنانه است.اولین فمینیست های لاییکی که در مصر و در دیگر کشورهای عرب،ظاهر شدند، جایگاهی را به مذهب اختصاص دادند. فمینیسم مصری از یک سو در جریان رفرمیسم اسلامی ریشه داشت و از سوی دیگر در ناسیونالیسم لاییک. در کنار دلایلی که به ناسیونالیسم، انسان گرایی و دموکراسی می پرداختند، فمینیسم لاییک به دلایل اسلامی برای موجه نشان دادن حقوق زنان نسبت به آموزش، کار و حقوق سیاسی و ...می پرداخت و این به طور یقین پیش از استدلال هایی است که برای حمایت از اصلاحات در حقوق شخصی مسلمانان، استفاده می شد.
فمینیسم اسلامی از حقوق زنان، برابری دو جنس و عدالت اجتماعی از طریق دادن یک جایگاه محوری به استدلال های اسلامی ، دفاع می کند.گرچه این استدلال ها یگانه نیستند. فمینیست های اسلامی ایرانی به گفتمان ها و متدولوژی لاییک برای تقویت و گسترش مطالباتشان روی می آورند. امینا ودود از یک طرف متمرکز بر مسئله زنان و از طرف دیگر متمرکز بر تفکر اسلامی، در تفسیر قرآن ، روش کلاسیک اسلامی را با استفاده از علوم اجتماعی نوین و استدلال های لاییک فرموله شده بر مبنای حق و عدالت، ترکیب می کند.
از چندین سال پیش در نوشته ها و کنفرانس ها به گنجانده شدن مذهبی ها در گفتمان فمینیست های لاییک اشاره می کنم. اخیرا با مشاهده این فمینیسم جدید اسلامی که در حال ساخته شدن است، از اتحاد فمینیست های مذهبی و لاییک سخن گفتم.چیزی که در مقاله ام تحت عنوان«فمینیسم ها، ریزش گفتمان های مذهبی و لاییک در مشرق»20 نشان داده ام. افسانه نجم آبادی و زیبا میرحسینی در آثار منتشر شده اشان این موضوع را نشان می دهند یا مریم کوک21 در کتاب جدیدش به نام« زنان اسلام را مطالبه می کنند: ایجاد فمینیسم اسلامی از طریق ادبیات»22 این موضوع را نشان می دهد.
برخی از اهداف فمینیست های اسلامی به عنوان تغییر موادی از قانون احوال شخصیه ، همان هایی هستند که فمینیست های لاییک به دنبالش بوده اند.
اغلب ، هنگامی که فمینیست های لاییک و اسلامی سعی کرده اند روی هدف های مشترکی با هم کار کنند، به دلیل رقابت میان نیروهای مختلف سیاسی، همکاری آن ها متوقف و یا آن ها از هم جدا شده اند. مسئله ای که در یمن اتفاق افتاد.در یمن در سال 1997 یک اتحاد بزرگ از زنان موفق شد از تصویب شدن یک قانون سرکوبگر در حوزه احوال شخصیه جلوگیری کند. اتحادی که متاسفانه بعدتر فروپاشید.

ایجاد یک گفتمان
چگونه گفتمان فمینیسم اسلامی ساخته می شود؟ برای پاسخ به این سوال باید به آن چه که برخی از مسلمانان دین شناس ، فمینیست اسلامی می نامند، توجه کرد. برهان اساسی فمینیسم اسلامی این است: قرآن بر اصل برابری تمام افراد بشر تاکید می کند بنابراین ایده ها و ایدئولوژی ها و اعمال مردسالارانه ، عمل به برابری زن و مرد (همچنان که برابری بین دیگر طبقات اجتماعی) را مانع شده است و آن را معکوس ساخته است. احکام اسلامی یا فقه که شکل کلاسیک آن در قرن نهم میلادی تثبیت شده است با مفاهیم و رفتارهای مردسالارانه زمان خود ترکیب شده است و تعبیر مردسالارانه از احکام ، شریعت های متفاوت معاصر را شکل داده است.حدیت، گفته ها و اعمال نقل شده از پیامبر ( اما نه همیشه معتبر) ، نیز اغلب در خدمت توجیه ایده ها و اعمال مردسالارانه قرار گرفته است. گاهی منشاء یا قابل اعتماد بودن احادیث مورد اعتراض هستند و کم نیستند مواردی که این حدیث ها در خارج از بافت خود استفاده شده اند.بنابراین یکی از اولویت های فمینیسم اسلامی رفتن مستقیم به سوی قرآن ، قلب و ستون دین اسلام ، برای فهمیدن پیام برابری خواهانه اسلام است. برخی زنان تنها بر قرآن تمرکز می کنند(امینا ودود، رفعت حسن و یا فاطمه نسیف از عربستان سعودی)24، برخی دیگر خود را صرف قرائت دوباره از قرآن و اشکال مختلف شریعت می کنند( مانند عزیز ال هیبن لبنانی و سردار علی پاکستانی)25. دیگران هنوز در فکر بررسی دوباره احادیث هستند( فاطمه مرنیسی از مراکش و هدایت توکسال از ترکیه)26.
روش شناسی پایه فمینیسم اسلامی عبارت است از روش های کلاسیک اجتهاد(بررسی استقلال منابع دینی) و تفسیر. علاوه بر این دو روش ، روش های تحلیل زبان شناختی، تاریخی، تحلیل ادبی ، جامعه شناختی ، مردم شناختی و ... نیز به کار گرفته می شوند.
از طریق نزدیک شدن این چنینی به قرآن، زنان در قرائت خودشان از قرآن تجربه ها و مسائل زنان را در نظر می گیرند. آن ها نشان می دهند که تفسیرهای کلاسیک و همچنین دیدگاه های بعدی ، بر پایه تجارب و نیز سوال های مردانه قرار داشته اند و انعکاس دهنده فضای مردسالارانه جوامعی بوده اند که آن تفسیرها و دیدگاه ها در آن ها شکل گرفته اند.

هرمنوتیک فمینیستی
هرمنوتیک جدید به مسئله جنسیت حساس است. فمینیسم دلایل متقاعد کننده ای می آورد که قرآن برابری زن و مرد را پذیرفته است. که تفسیرهای موجود حاوی تز برتری مذکر، انعکاس دهنده فرهنگ مردسالارانه پیش از قرآن هستند. آیات زیادی از قرآن هستند که به نظر می رسد برابری زن و مرد را تایید می کنند. از میان آنان می توان به آیات سوره حجرات اشاره کرد:«ما شما را از یک جفت زن و مرد خلق کردیم و شما را در قبایل و ملت های مختلف قرار دادیم برای این که یکدیگر را بشناسید و همانا بهترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست.»در اساس، از نظر هستی شناختی، تمام افراد بشر برابرند...
اگر فمینیسم به عنوان آگاهی نسبت به اجبار و محدودیت هایی که زنان منقاد آن هستند، دور انداختن محدودیت هایی که زنان در آن ها قرار داده شده اند و تلاش برای ایجاد یک نظام روابط منصفانه تر و عادلانه تر بین زن و مرد، در نظر گرفته شود، هیچ تناقضی میان فمینیست بودن و مسلمان بودن نیست
هرمنوتیک فمینیستی بین اصول جهان شمول و نقض ناشدنی از یک سو و آن چه که ویژه، تصادفی و زودگذر شمرده می شود، از سوی دیگر، تمایز می گذارد.آن چه که شامل این دومین جنبه می شود، اعمالی هستند که به شیوه ای محدود و کنترل شده به هدف کاهش رفتارهای مسلط و غالب در جوامعی که در آن وحی نازل شده است و برای تشویق اعتقادات و صدای عدالت و برابری در روابط متقابل انسان ها، اجازه داده شده اند.
هرمنوتیک فمینیستی سه دیدگاه را در بر می گیرد:
1.بازخوانی آیاتی از قرآن به شیوه ای که اشتباهات تاریخی رایج همچون داستان های خلقت و اپیزود بهشت را که در خدمت تقویت ایده برتری مذکر هستند، تصحیح کند.
2.معلوم کردن آیاتی که بر برابری زن و مرد بدون هیچ ابهامی تاکید می کنند.
3.شالوده شکنی از آیاتی که تفاوت میان دوجنس را مطرح می کنند و به صورت گسترده ای برای توجیه سلطه مذکر تفسیر شده اند.
برای توضیح این تفسیر جدید قرآن به آیه 34 از چهارمین بخش قرآن نگاه کنیم. گرچه انسان ها برابرند اما از نظر بیولوژیکی برای تداوم بخشیدن به نوع انسان، متفاوت خلق شده اند و در بافت و شرایط ویژه ، نقش ها و کارکردهای زنان و مردان از هم متمایز شده اند.زنان تنها کسانی هستند که توانایی زایمان و شیردادن دارند. قرآن در این وضعیت ویژه به شوهر دستور می دهد که از زنش حمایت مالی بکند. «مردان بر اساس توانایی و امکاناتشان، مسئول(قوامون) زنان هستند . ودود، حسن، ال هیبری و نسیف و ... نشان می دهند که واژه قوام به «تامین کردن و فراهم کردن» مالی زن توسط مرد در زمان حاملگی یا شیردهی کودکان بر می گردد. این[ آیه ]نمی گوید که زنان برا ی همیشه نمی توانند احتیاجات خود را فراهم کنند.واژه قوامون چنان که تفسیرهای مذکر بیان می کنند؛ به معنای تایید بدون شرط اقتدار و برتری مردانه روی همه زنان و در همه زمان ها نیست.
تفسیرهای زنانه نشان می دهند که چگونه تفسیرهای مردانه کلاسیک، ویژگی های خاص و تصادفی را اصول جهان شمول و همیشگی معرفی می کنند.من نمی خواهم وارد تفسیر بشوم ولی به طور ساده می خواهم اشاره کنم که جنبش های تفسیری فمینیسم اسلامی تنها به شالوده شکنی از آیات چنان که ما کردیم، بسنده نمی کنند. آن ها آیاتی را که برنقش اقتدار مردان روی زنان تاکید می کنند، در روشنایی قرار داده و بر جنبه مسئولیت در این آیات تاکید می کنند. مانند آیه 71 از سوره 9 قرآن که می گوید«ایمان آورندگان، مردان و زنان، یکی حامی دیگری هستند.»

هدف فمینیسم اسلامی چیست؟ فمینیسم اسلامی به مردم در زندگی فردیشان کمک می کند و می تواند به ایجاد یک نیرو برای تغییر حکومت و جامعه یاری رساند. در میان اجتماعات مسلمانان در غرب و در میان اقلیت های مسلمان ،نسل دوم مهاجران مسلمان در میان دوموضوع سردرگمند. از یک طرف فرهگ والدین شان که از کشورهای خاورمیانه و آسیای جنوبی مهاجرت کرده اند و شیوه زندگی در کشورهای جدیدشان. فمینیسم اسلامی به آن ها کمک می کند که میان آن چیزی که از فرهنگ مردسالار بر می آید و آن چه که از دین بر می آید، تمایز قائل شوند.
فمینیسم اسلامی به آنها شیوه ای برای فهم برابری دوجنس، فرصت های اجتماعی و توانایی خودشان، پیشنهاد می کند. از طرف دیگر فمینیسم اسلامی برای جوامع با اکثریت مسلمان مناسب است. فمینیسم اسلامی اجازه می دهد تا از جنبه نوینی به ادراکات عادت شده، پرداخته شود و فهم و دلبستگی شان به دین و به فرهنگ شان را با امکان داشتن یک فهم درست و قوی از اصول اسلامی بر مبنای برابری دوجنس اجازه دهد.
با بررسی دوباره قرآن و حدیث، فمینیسم اسلامی با استفاده از یک برهان متقاعد کننده ثابت می کند که اسلام به هیچ نوع خشونت کور علیه زنان اجازه نمی دهد. بر عکس، فمینیسم اسلامی توضیح می دهد که چقدر خشونت های اعمال شده بر زنان، ضد اسلامی است.
این تلاش های تفسیری به تنهایی به این خشونت ها پایان نمی دهد اما یک سلاح نیرومند برا ی مقابله با این خشونت ها ایجاد می کند، در مالزی، گروه «خواهران در اسلام» در یک جنبش مبارزه علیه خشونت های جنس گرایانه که به نام اسلام مرتکب می شدند، مشارکت کردند. آن ها علیه این خشونت ها قطعنامه ای منتشر کردند که به طور وسیعی پخش شد. یا سعدیا شیخ 27 از آفریقای جنوبی ، مطالعه ای روی سکسوالیته در متون دینی اسلامی انجام داد.
فمینیسم اسلامی در مجموع از فمینیسم لاییک زنان با فرهنگ مسلمان تا کنون رادیکال تر بوده است. فمینیسم اسلامی بر برابری کامل زنان و مردان در هر دو حوزه عمومی و خصوصی تاکید می کند(در حالی که فمینیسم لاییک به لحاظ تاریخی بر ایده برابری در فضای عمومی و مکمل بودن در فضای خصوصی تاکید می کرده است.)
برای فمینیست های اسلامی زنان می توانند رئیس دولت، امام جماعت، قاضی و مفتی باشند. در کشورهای با اکثریت مسلمان، زنان مناصب قاضی، نخست وزیر و در یکی از آنان، رئیس دولت را اشغال می کنند. بنابراین فمینیسم اسلامی می تواند به نفع ما باشد، مسلمانان هر دو جنس و در هر جایی و به غیر مسلمانان نیز در کنار مسلمانان، می تواند نفع برساند. بیشتر از آن که اجازه دهیم با بحث های مشروعیت تفکر، تحلیل و گفتار این یا آن سرگرم شویم، خیلی مهم است که روی محتوای فمینیسم اسلامی و اهدافش متمرکز شویم. موضع تدافعی در مقابل فمینیسم اسلامی گرفتن و یا اینکه آن را مال خود دانستن، به هیچ دردی نمی خورد. فمینیسم اسلامی به همه تعلق دارد.
فمینیسم اسلامی گفتمانی است که تماما دریک پارادایم اسلامی جای می گیرد. کسی که به اصول فمینیسم اسلامی عمل می کند و در جهت آن تلاش می کند، به نام اسلام آن را انجام می دهد.
برخی از مسلمانانی که از فمینیسم اسلامی می گویند کسانی هستند که این گفتمان جدید را ایجاد کرده اند و یا فعالانی هستند که از آن الهام گرفته اند. دیگران، دانشگاهیان، نویسندگان، روزنامه نگاران و روشنفکرانی هستند که در بحث ها مشارکت می کنند و در خارج از چرخه هر دم بزرگ شونده کسانی که خود را فمینیست اسلامی اعلام می کنند،
در باره فمینیسم اسلامی می نویسند.
با نگاه به تاریخ و تحول جامعه معاصر مصر، که به عنوان آغاز گر جنبش فمینیستی محسوب می شود، من دوباره تاکید می کنم که فمینیسمی که حامل آن زنان مسلمان بوده اند، فمینیسمی بوده است که در قلب اسلام جای داشته است. شیوه کاربرد فمینیسم کاملا در چارچوب اسلامی ادغام شده بود گرچه تنها محدود به آن نبود. چرا که این فمینیسم با استدلال های ملی و حقوق بشر و گفتمان های دمکراتیک همخوانی داشت.


پانوشت:
1.برگردان مقاله ای به نام Féminisme islamique : qu’est-ce à dire ? از سایت اسلام و لایسیته
، Margot Badran est professeur au Prince Alwaleed Talla Center for Muslim-Christian Undertanding de Georgetown University. مارگوت بدران، استاد تاریخ دانشگاه جورج تاون آمریکاست.
2. .musulman
. islamique 3.
4. Hubertine Auclert
5. Karen Offen
6. Kumari Jayawardena, Feminisms and Nationalism in the Third World
.7 Mai Yamani
8. Yesim Arat
9. Feride Acar
10. Nilufer Gole
11. The forbiden modern
12. Shamima Shaikh
13. Windows of faith [Fenêtres de la foi]
14. Gisela Webb
15. religious Muslims
16. secular Muslims
17. Sœurs en islam
18. Amina Wadud
19. Qur’an and Woman [Le Coran et la femme] (1991)
20. Locating Feminisms : The Collapse of Secular and Religious Discourses in the Mashriq » [Situer les féminismes : l’effondrement des discours laïques et religieux au Machrek] publié dans la revue de l’African Gender Institute, Agenda
21. Miriam Cooke
22. Women Claim Islam : Creating Islamic Feminism through Literature [Les femmes revendiquent l’islam : la création du féminisme islamique à travers la littérature].
23. Hosni Abboud
24. Amina Wadud, Rifaat Hassan, ou la saoudienne Fatima Naseef)
25. la libanaise Aziza Al-Hibri, ou la pakistanaise Shaheen Sardar Ali)
26. Fatima Mernissi ، la turque Hidayet Tuksal
27. Saadiya Shaikh

Mittwoch, 3. Oktober 2007

"جنبش یک میلیون امضا" الگویی برای جامعه مدنی در ایران

دکتر کاظم علمداری
سه شنبه10 مهر 1386


حرکت نو پای "جنبش یک میلیون امضا" برای تامین برابری حقوق زن و مرد، ابتکار بسیار خلاقی است که «روش» کار آن می تواند سر مشق جنبش های اجتماعی، مدنی، سندیکایی و دانشجویی ایران و حتی برون از ایران قرار بگیرد. ویژگی اصلی این کمپین، نخست شکل گیری حول خواست مشخص حقوقی، نه سیاسی زنان است؛ دوم، استقلال از تشکل های سیاسی و احزاب؛ و سوم، نداشتن سمت گیری به سوی قدرت است.

جنبش نو پایی را سراغ ندارم که با گذشت چند ماه از آغاز آن، مرز جامعه خود را شکسته و در رسانه ها بازتاب جهانی یافته باشد. این شانس برای اولین بار نصیب "کمپین یک ملیون امضا" در ایران شد. چند عامل در جهانی کردن این حرکت دخیل بوده اند. نخست، حقانیت تاریخی خواست حقوق برابرزنان در ایران که مسئولان جمهوری اسلامی چشم خود را به روی آن بسته اند.

دوم، پشتکار تحسین برانگیز فعالان جوان این جنبش و تلاش متحد و بی وقفه همه دست اندرکاران کمپین یک میلیون امضاء در طول یک سال گذشته.

سوم، پدیده جهانی شدن و گسترش کاربرد وسایل ارتباط جمعی دیجیتالی مانند اینترنت در پخش اخبار و گزارش های مربوط به کمپین.

و چهارم، نقش دولت در کاربرد شیوه های غیر اخلاقی و خشونت بار و نسنجیده در سرکوب حرکات مدنی و تجمعات زنان و پرونده سازی و تشکیل دادگاه های فرمایشی برای آنها. همه این وقایع خشن، اندکی پس از رخداد آنها به سرعت برق در تمام کشور های جهان بازتاب گسترده یافت و مظلومیت زنان را در ایران به نمایش گذاشت. میلیون ها نسخه از تصاویر برخوردهای خشن پلیس که در روز همبستگی زنان در « میدان هفت تیر» به تجمع مسالمت آمیز زنان حمله کردند در سایت های اینترنتی پخش و باز پخش شد و بارها در تلویزیون های پربیننده ای چون سی ان ان به نمایش در آمد. جمهوری اسلامی هیچ گاه تا به این حد، دچار خطا و اشتباه محاسبه نشده بود.

آنچه من به عنوان یک جامعه شناس ازحرکت یکساله کمپین آموخته ام را در این یاداشت کوتاه باز گو می کنم:

رشد رویکرد پراگماتیستی در جامعه از یکسو، و نا کامی در خواست های آرمان خواهانه و ایدولوژیک جنبش های اجتماعی، از جمله جنبش زنان در ایران از دگر سو، سبب شد که نسل جوان زنان مسیر نوینی را پیش بگیرد که با گذشته متفاوت است. بطوری که در حرکت نوین، جنبش نوپای زنان به جای تئوری پردازی و ذهنیت گرایی، در پی یافتن پاسخ عملی و ممکن برای پرسش اساسی "چگونه زنان باید از مشکلات خود بکاهند"، گام نهاده است. به عبارت دیگر، نسل جوان زنان آموخته است که خواست های حقوقی خود را نه از طریق مباحث روشنفکرانه در پشت درهای بسته و یا اتکا به تشکل های سیاسی، بلکه از کانال مشارکت عملی و در ارتباط و پیوند علنی و مدنی با مردم کوچه و خیابان پی بگیرد، و بیش از همه به خود متکی باشد. بنابراین، به درستی به سمت و سوی فلسفه عمل باوری (pragmatisim)، یا فلسفه ابزار انگاری (instrumentalism) و درگیرشدن در پروژه های کاری کشیده شده است. "جنبش یک میلیون امضا" نماد بر جستۀ این دگرگونی اجتماعی و فکری در ایران است.

این دگرگونی در عین حال از تحولات فرهنگی جامعه ایران، آگاهی بخش وسیعی از زنان نسبت به حقوق مستقل خود، سرخوردگی از تشکل های دولت ساخته زنان، پیوند نزدیک تر با آگاهی و تجارب جنبش های جهانی زنان ناشی از جهانی شدن، خبر می دهد. جنبش زنان با پشت سر نهادن تجربه پر هزینه انقلاب و کسب تجربه از اصلاحات عقیم شده دولتی، وارد مرحله کنونی، یعنی پراگماتیسم یا شناخت راه عملی رفع مشکلات و کسب حقوق خود شده است. همین واقعیت ها و ضرورت ها است که انکار و نفی خواست حقوقی و طبیعی زنان توسط دولت را نا ممکن می سازد. نسل جوان، دنیا را با چشمانی واقعیت گرایانه و حق مدارانه می نگرد. او به درستی تکلیف را بدون داشتن حق اجحافی بر خود می شمارد. در راستای همین دگرگونی های چند جانبه، زنان از پیوند تجارب نظری و عملی خود و دیگران، مکانیزم و ابزاری ساخته ا ند که بتوانند مشکلات چند وجهی ای که دنیای نوین در برابر و بر شانه های آنها نهاده است را بر طرف کنند.

حرکت نو پای "جنبش یک میلیون امضا" برای تامین برابری حقوق زن و مرد، ابتکار بسیار خلاقی است که «روش» کار آن می تواند سر مشق جنبش های اجتماعی، مدنی، سندیکایی و دانشجویی ایران و حتی برون از ایران قرار بگیرد. ویژگی اصلی این کمپین، نخست شکل گیری حول خواست مشخص حقوقی، نه سیاسی زنان است؛ دوم، استقلال از تشکل های سیاسی و احزاب؛ و سوم، نداشتن سمت گیری به سوی قدرت است. همچنین این کارزار دسته جمعی، به درستی و آگاهانه به ضرورت تحول درونی بافت فرهنگی جامعه برای کسب حقوق بشر و حق برابرشهروندی زنان، تکیه کرده است.

این جنبش، چکیده فکری و تجربی چندین دهه فعالیت تشکل های زنان در ایران، و تجربه چندین ساله دست اندرکاران کمپین یک میلیون امضاء است.

این حرکت بر یکی از اصولی ترین روش های تغییر اجتماعی و ارزش و هنجار سازی، یعنی تحول تدریجی و پروسه ای، از طریق ارتباط «چهره به چهره»، کنش و واکنش اجتماعی، (مؤثرترین شیوه آموزشی وفرهنگ سازی)، تکیه کرده است. این ابتکار مدنی، قانونی، علنی و غیر خشونت بار می تواند اثرات عمیق و گسترده ای در جامعه بوجود آورد و سرمشق بسیاری از جنبش های اجتماعی در کشورهای دیگر شود. این روش، با آموزش راه و رسم مدنی ارتباط فردی کم هزینه، می تواند در دراز مدت همبستگی اجتماعی و حتی ملی ایجاد کند. آموزش دهندگان نیز خود همواره در طی کردن « راه »، آموزش می بینند و تجربه خود را صیقل زده با توشه ای بیشتر از مرحله ای به مرحله دیگر گذر خواهند کرد. کنش گران جمع آوری امضا با اندک آموزش اولیه می توانند مستقلا فردی و یا به صورت گروهی، پروژه جمع آوری امضا و برقرای ارتباط و ایجاد شبکه جدید و پل های ارتباطی با دیگران را بسازند و «خود آموزی» کنند. با جمع آوری امضا، در عین حال، کنش گران بخشی از ثمره کار خود را بی درنگ لمس کرده و از کار خوداحساس رضایت می کنند.

این روش، نتایج کوتاه و بلند مدتی را در پی خواهد داشت. اگر چه نام این کارزار دسته جمعی فراهم آوردن یک میلیون امضا برای تامین برابری حقوق زن و مرد است، ولی جمع آوری امضا نتیجه فرعی و بخش کوچکی از این حرکت گسترده و چند وجهی است. آموزش سراسری، فرهنگ سازی، برقراری ارتباط گسترده مدنی و شبکه ای زنان، می تواند از نتایج بلند مدت این حرکت باشد. رشد این شبکه می تواند تصاعدی، سراسری، رسته ای، زنجیره ای، و سیکلی پیش برود. کمپین قادر خواهد بود هزاران نفر را با هزینه مالی نسبتاً اندک و صرف وقت کم، درگیر کار و اهداف اصلاحی خود کند و جنبش بزرگی را بوجود آورد که هزاران نفر در آن فعالیت آرام و مستمر داشته باشند.

این حرکت دلیل ندارد که حتی اگر به هدف اسمی خود، یعنی کسب یک میلیون امضا رسید، و حتا دولت نیز با خواست آنها، یعنی برابری حقوق زن مرد، یا بخشی از آن موافقت کرد، متوقف شود. به نظر می رسد آن مقطع، تازه آغاز کار است. زیرا اولا این فرایندی طولانی است، ثانیاً هدف اعلام شده کمپین، تنها یک میلیون امضا روی کاغذ نیست، زیرا در اساس، ارتباط بسیار ارزشمند هزاران کنش گر فعال حقوق زنان و حقوق بشری است که می تواند در روند تحولات بعدی جامعه نقش فعال و مؤثری ایفا کند و برای خدمت به نیاز مندی های حقوقی و اجتماعی زنان، همچنان فعال بماند. زیرا حقوق به دست آمده زنان، اگر حاصل شود، مانند دمکراسی، نمی تواند خود محافظ خود باشد. آنگونه که جامعه مدنی محافظ اصلی دمکراسی است، تشکل مستقل زنان نیز تنها ابزار مدنی حفظ حقوق و ارزش های به دست آمده زنان خواهد بود.

در واقع این حرکت، استعداد و ظرفیت بزرگی برای اصلاحات وسیع تر و چند جانبه جامعه را دارد. ارتباط «چهره به چهره» مانع نشده است که دست اندرکاران کمپین از ارتباط های دیجیتالی خبر رسانی، تبلیغی و ترویجی نیز استفاده نکنند. بی شک با روشن شدن ابعاد و نقش این کارزار دسته جمعی، در آینده کسانی به فراست خواهند افتاد که امکانات گسترده تر رسانه ای و همگانی را در خدمت اهداف این جریان قرار دهند. این کمپین باید بتواند چهره های خوش نام از گروه های مختلف فکری، هنری، فرهنگی و سیاسی جامعه، از جمله اصلاح طلبان را نیز به حمایت از اهداف انسانی خود جلب کند. آنچنانکه تجارب جوامع پبشرفته نشان داده است، هیچ جامعه ای نمی تواند پلکان پیشرفت و توسعه خود را بدون مشارکت فعال زنان طی کند. این مشارکت باید با فراهم شدن «حقوق برابر زنان با مردان در عرصه های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی» تأمین گردد. دولت ایران نمی تواند این واقعیت تاریخی را نادیده بگیرد. پس به رغم افت و خیزها، آینده، پشتوانه قدرتمند حرکت کنونی زنان خواهد بود.

Dienstag, 11. September 2007

میزگرد زنستان با زنان روزنامه نگار

هفدهم مرداد ماه، روز خبرنگار، بهانه ای شد تا زنستانی ها با دیگر دوستان روزنامه نگارشان، به گفت و گو بنشینند. این نشست با هدف بررسی مشکلات روزنامه نگاران زن و به طور کلی مسائل مربوط به روزنامه نگاری زن صورت گرفت. مریم حسین خواه و پریسا کاکائی از طرف تحریریه ی زنستان، میزبانی را به عهده داشتند. شبنم رحمتی، ترانه بنی یعقوب، آمنه شیرافکن، فهیمه خضرحیدری و الناز انصاری نیز به عنوان میهمانان این نشست، تجارب خود را به اشتراک گذاشتند.



شبنم رحمتی، از سال 74 کار روزنامه نگاری را آغاز کرد و از سال 80 نیز فعالیت خود را در حوزه ی زنان ادامه داد. وی و دوستانش اولین مجله ی هفتگی زنانه به نام فکر روز را منتشر کردند که یکسال بیشتر دوام نداشت. چندی بعد مسوولیت صفحه ی زنان روزنامه ی بهار را عهده دار شد، این روزنامه بعد از چند شماره توقیف شد. وی همچنین در روزنامه ی یاس نو سری مصاحباتی در مورد زنان ارائه داد. پیش از توقیف مجدد روزنامه ی شرق، به عنوان معاون گروه اجتماعی فعالیت می کرد.

ترانه بنی یعقوب دو سال است کار روزنامه نگاری در حوزه ی زنان را شروع کرده است. در مجموع شش سال سابقه ی روزنامه نگاری دارد. وی فعالیت خود را را با نوشتن در مجله ی فرهنگ و پژوهش شروع کرد. روزنامه ی یاس نو، وقایع اتفاقیه، بعد از یک دوره وقفه نیز خبرگزاری کشاورزی از دیگر تجربیات وی است. در حال حاضر هم در روزنامه ی سرمایه به کار مشغول است.

آمنه شیرافکن، سال 79 همزمان با تحصیل در رشته ی ارتباطات، کار روزنامه نگاری را با روزنامه ی آفرینش آغاز کرد. مطالب وی بارها در خبرگزاری میراث، مجله ی زنان، سایت زنان ایران، و سایت اف تریبون مرکز فرهنگی زنان منتشر شده است. او همچنین از فعالیت در نشریات دانشجویی، مثل نشریه ی سحر که در حوزه ی زنان بود، غافل نشد و هم اکنون نیز در صفحه ی زنان روزنامه ی سرمایه و سایت کانون زنان ایرانی به کار روزنامه نگاری مشغول است.

فهمیه خضر حیدری از سال 78 کار را با مجله ی زنان شروع کرد. بیشترین فعالیتش در حوزه ی زنان در مجله بوده است. با روزنامه ی حیات نو نیز همکاری کرده و در حال حاضر در روزنامه ی اعتماد ملی مشغول به کار است.

الناز انصاری، در زمینه ی زنان و کودکان شش سال تجربه ی خبرنگاری دارد. روزنامه های صاحب قلم، اعتماد، فصلنامه ی فصل زنان، فکر روز از تجارب وی هستند.

زنستان: چگونه وارد عرصه ی مطبوعات شدید و حساسیت جنسیتی در کارهایتان چگونه شکل گرفت؟

آ.ش: رشته ی من ارتباطات با گرایش روزنامه نگاری بود. قاعدتا کارم بر اساس همین رشته تعریف می شد و از ترم دوم شروع به کار کردم. در حقیقت انگیزه ی گرایش به روزنامه نگاری علاوه بر علاقه ی شخصی، رشته ی دانشگاهی ام بود. خیلی پیش از این، تقریبا از سال دوم راهنمایی، حساسیت جنسیتی برایم معنا پیدا کرد که بیشتر ریشه در فضای خانواده داشت. من فوتبال بازی می کردم و از یک سنی به بعد دیگر نمی توانستم در کوچه بازی کنم. پدرسالاری حاکم بر خانواده و بحث هایی که پیرو آن پیش می آمد نیز بی تاثیر نبود. به نظرم تجربه های زیستی هر شخصی، به نحوی در ادبیات و زبان نوشتاری وی فضایی برای نوشتن پیدا می کند. بعد از ورود به دانشگاه گرایشم برای کار روی این موضوع بیشتر شد. نشست هایی که با هم دانشگاهی ها داشتیم و یا فعالیت در نشریات داخلی، همه در راستای همین گرایش بود. وقتی هم امکان نوشتن پیش آمد، نوشتن پیرامون این موضوع را آغاز کردم. در حال حاضر هم فوق لیسانس مطالعات زنان می خوانم تا بتوانم ارتباط بیشتری برقرار کنم.

ف.خ: من در دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران درس می خواندم. ما در آن زمان نشریه ای برای انتشار داستان های دانش جویان منتشر کردیم و در این میان بیشتر زن ها همکاری می کردند. بعد هم نشریه به سمت فقط داستان های زنان تغییر جهت داد، به صورتی که دو هفته یک بار آن را منتشر می کردیم. به هر حال بعد از مدتی دانشگاه اجازه ی ادامه ی فعالیت نداد. از همان زمان می خواستم در همین زمینه کار کنم اما به بعد اجتماعی آن زیاد فکر نکرده بودم و بیشتر بعد ادبی مساله، داستان های ادبی زنان برایم مهم بود. پس از آن هم در دوران دانشجویی در پکا مشغول به کار شدم و طی همان دوران با یک سری کارشناس کتاب آشنا شدم و در این میان مجله ی زنان را هم مطالعه می کردم. یکی از این آقایان کارشناس کتاب که با مجله ی زنان هم در ارتباط بود به من پیشنهاد فعالیت در این مجله را داد. این آغاز ورود من به فضای مطبوعات بود. کارم را با بخش ادبی مجله ی زنان شروع کردم. بعد از ورود به آنجا ذهنیت جنسیتی و نگرش اجتماعی به مسائل زنان کم کم شکل گرفت.

ا.ا: پیش از آغاز فعالیت مطبوعاتی به صورت جدی، اولین مطلبم در مورد تجربه ی زندان و زندان زنان بود، جایی که برای این زنان پناهگاه بود. یک مطلب دیگر هم در مورد پخش فیلم هایی از زندگی خصوصی زن ها بود که حتی چند نفر از آنها خودکشی هم کرده بودند، و آن در قالب یادداشت برای فکرنو، ارسال کردم. همان مطلب باعث شد وارد این فضا شدم. در همان زمان هم در زنجان من درگیر مساله ای چادر بودم که از مقطع راهنمایی پوشیدن آن اجباری بود. در آن زمان هنرستان درس می خواندم، یک سال تصمیم گرفتم این پوشش را نپذیرم. از مهرماه این کار را شروع کردم و به تدریج این تمایل به دیگران نیز منتقل شد تا جایی که یک کلاس بیست نفره هیچ کدام چادر به سر نمی کردند. آن موقع هیچ انگیزه ی جنسیتی نداشتم. با پسرها بزرگ شده بودم و دغدغه های دخترانه خیلی برایم ملموس نبود. قضیه ی چادر منجر به اخراج من شد. در آن زمان یک سری نامه نوشتیم و برای نشریاتی که در زمینه ی حقوق زنان فعالیت می کردند ارسال کردیم. مجله ی حقوق زنان آن را چاپ کرد و دفتر خانم هاشمی نیز پی گیری کرد. یعنی آن اتفاق و مساله ی پوشش و اجبار مردانه ی پوشش بعدها برایم بعد جنسیتی پیدا کرد. دو سال بعد در یک هفته نامه ی محلی که خودمان آن را راه انداخته بودیم نوشتن در مورد فقر و آسیب های اجتماعی کودکان و زنان را آغاز کردم. اما بعد از شروع کار جدی در مطبوعات، بیشترین انگیزه برای نوشتن در مورد زنان این بود که در روزنامه ها موضوع زنان و نگاهی که به آن می شد کاملا مردانه و از بالا و تحقیرآمیز بود. هر گزارشی که در مورد زنان می خواندم به ذهنم می رسید که این خبرنگار نمی تواند خودش را در جای آن زن سوژه ی گزارش قرار دهد. یک جور چالش درونی بین خودم و سبک نگارش آن زمان به وجود آمد. البته هیچ وقت زنان حوزه ی تخصصی ام نبوده و همیشه کودکان نیز با این موضوع همراه بوده است.

ت.ب: من خیلی دید جنسیتی نداشتم تا اینکه در اولین جایی که آغاز به کار کردم مجله ی فرهنگ و پژوهش، سعی کردم با پژوهشگرهای زن صحبت کنم. صفحه ای داشتیم که به زنانی که در حوزه ی خود کارهای خاصی انجام می دادند، می پرداخت. این صفحه به من واگذار شد. از همان زمان یک سری حساسیت ها برایم ایجاد شد. ولی روزنامه های آن زمان صفحه ی خاصی برای زنان نداشتند. در وقایع اتفاقیه هم که در حوزه ی آسیب های اجتماعی و مساله ی ایدز کار می کردم باز مورد زنان مبتلا به ایدز این حساسیت ها را بیشتر کرد. اما شروع جدی بر روی موضوع زنان از همان زمان شکل گیری سایت کانون زنان ایرانی بود که در آنجا علایق و حساسیت هایی که طی این سال ها شکل گرفته بود، جدی و عملی شد. بیشتر دوست داشتم روی مساله ی زنان خارج از مرکز کار کنم. مشکلات زنان شهرستان ها. از آن زمان تا به امروز حوزه ی تخصصی ام زنان است.



ش.ر: سالهای آخر دبیرستان ما مصادف بود با انقلاب فرهنگی ایران در دهه ی شصت. ما خیلی دنبال این بودیم که چیزی بخوانیم و یاد بگیریم و متاسفانه چیزی منتشر نمی شد. زمانی که داشتم دیپلم می گرفتم خانم شرکت مجله ی زنان را منتشر کرد که دقیقا پاسخی بود به آن چیزی که نسل من در جستجوی آن بود و من واقعا خودم را مدیون خانم شرکت می دانم. از روزی که این مجله منتشر شد تصمیم گرفتم روزنامه نگار بشوم برای اینکه در حوزه ی زنان کار کنم. انگیزه ام این بود. بعد از ورود به دانشگاه، هم زمان شروع به کارورزی کردم. ولی روزنامه ی ایران خیلی مجالی برای طرح دغدغه ها نمی داد. به محض اینکه فرصتی پیدا شد شروع به نوشتن در حوزه ی زنان کردم چه در مجلات و چه در سایت هایی که از سال 79- 78 کم کم شکل گرفتند.

زنستان: شما به عنوان روزنامه نگاران حوزه ی زنان، خودتان را فمینیست می دانید یا خیر؟

ش.ر: اگر فمینیست به معنای زنی ست که نسبت به تبعیض های جنسیتی در جامعه آگاهی دارد و برای کم کردن آن ها تلاش می کند و در حوزه ای که به کار مشغول است سعی در برجسته کردن این تبعیض ها دارد، بله من خودم را فمینیست می دانم. تعریف من از فمینیست زنی ست که زندگی خانوادگی دارد، مادر است از زندگی خانوادگی اش تا حد متعارف راضی ست. عاشق شده و از اینکه عاشق شده احساس خجالت نمی کند و در عین حال تلاش می کند که زنان به حقوق خود در جامعه دست پیدا کنند.

ا.ا: بله، من قطعا خودم را فمینیست می دانم. به نظرم برای فمینیسم خیلی نمی توان تعریف مشخصی ارائه داد. موضوع این است که تو وقتی دیدگاه جنسیتی داری و چیزی را با زاویه ی دید جنسیتی می توانی تحلیل کنی و این قابلیت را داری که بعد جنسیتی هر مقوله ی اجتماعی و یا سیاسی را ببینی حتی در همین حد هم فمینیست محسوب می شوی. چون آن دیدگاه تبعیض جنسی را به هر حال در همه چیز می توانی وارد کنی. خیلی از آدمها فمینیست هستند اما زیر بار آن نمی روند. بیشترین عاملی که مرا برای تاکید بر فمینیست بودنم قانع می کند این است که به نظرم هیچ چیزی وجود ندارد که نتوانم با دید جنسیتی به آن نگاه کنم. برای تحلیل هر اتفاق و مقوله ی اجتماعی که با آن مواجه می شوم ابتدا دو ظرف کلی دارم، یکی شکاف ها و اختلافات طبقاتی هست که می تواند منجر به یک سری پدیده ها بشود و یکی هم تبعیضات و شکاف جنسیتی است که وجود دارد.

ف.خ: ابتدا این نکته را یادآور شوم در بعضی مصاحبه ها که از افراد گرفته ام، حتی با وجود فعالیت در زمینه زنان، کلمه ی فمینیسم را به مثابه توهین تلقی کرده اند. می خواهم بگویم الزاما نباید از کسی که در این مورد فعالیت دارد بخواهیم خودش را فمینیست بداند. من خودم را بیشتر فعال در زمینه ی حقوق زنان می دانم. نه به این دلیل که فمینیسم را کلمه ی خوبی نمی دانم بلکه به نظرم پایه ی این تعاریف از اصل جامعه ی ما دور است بنابراین حداقل برای خودم حرف بزرگی به نظر می آید که از همه ی جهات خودم را فمینیست بدانم. با آن دیدگاه جنسیتی مورد بحث الناز و اینکه در تحلیل مسائل به آن شکاف های جنسیتی که سبب ساز خیلی مسائل است توجه شود کاملا موافقم اما نمی دانم آیا اسم این الزاما فمینیست بودن است؟ فکر می کنم فمینیست بودن تا حدی جامع الاطرافی بیشتری در مسائل زنان می طلبد که شاید خود من ندارم. در عین حال به مساله ی جنسیت در همه ی مسائل اطرافم توجه دارم. این پدیده می تواند پدیده ای به نام شهر یا خانواده، ازدواج، ازدواج موقت، بیماری و سایر مسائل باشد. جنسیت را در همه ی موارد مد نظر دارم. گاهی این شکاف جنسیتی چیزی را بر مساله اضافه می کند و تلاش می کنم با طرح دیدگاه و نوشتن، آن را نشان دهم، گاهی هم ممکن است مشکل خاصی را به وجود نیاورد اما به هر حال شکاف جنسیتی وجود داشته باشد چون همیشه هم نمی تواند عامل منفی باشد، در جایی صحبت از تبعیض مثبت هم می شود. از طرفی به نظرم فمینیست ها هم در نهایت جهان را انسانی تر می خواهند، یک فضای برابر هم برای زن ها و هم برای مردها. من هم از تفکر پلکانی برتری طلبانه دوری می کنم.

ت. ب: در ایران تعاریف با جاهای دیگر فرق دارد. من هم با تعریف موجود فمینیسم، فمینیست هستم اما در حقیقت با توجه به اینکه باید ابعاد آن بسیار گسترده باشد، فمینیست نیستم چون من فقط یک روزنامه نگارم که در واقع حساسیت های جنسی دارم و در این حوزه قلم می زنم اما به معنای تعریف جهانی فمینیسم، فمینیست نیستم.

ف.خ: از طرفی هم من نمونه هایی را در اطرافم می بینم به طور مثال، در تحریریه ی ما که به هر حال فضای فکری مان به هم نزدیک است، وقتی در مورد خانمی که مدال دو میدانی برده است، و به نظرم با آن شرایط سخت به مدال دست یافته است صحبت می کردم آقایان همکار به مسخره می گفتند شما فمینیست هستید. در حالی که هر کس کلمه ی زن را بیان می کند و راجع به برابری و ابتدایی ترین حقوق زن صحبت می کند الزاما فمینیست نیست. به نظرم اگر به بحث فمینیست بودن یا نبودن دامن زده شود، راه ارائه ی حرف کسی را هم که ممکن است از فمینیست ها هم خوشش نیاید و راجع به حقوق برابر انسان ها نظر مثبت داشته باشد، می بندیم.

زنستان: به هر حال در زمینه های مختلف، نظریه های گوناگونی وجود دارد، و به طور مثال یک روان شناس الزاما تابع یک نظریه ی خاص نیست بلکه برآوردی از نظریه ها را در نظر می گیرد. در مورد فمنیست بودن هم آیا لزومی دارد به بعد نظریه های جهانی آن توجه کرد؟ هر کس نمی تواند در حوزه ی خودش این موضوع را مشخص کند؟

ف.خ: منظور من هم همین است. من در مورد مسائل زنان می نویسم و این دیدگاه را دارم اما آیا این به معنای فمینیسم است؟

ت.ب: الزاما فمینیست نباید اکتیویست باشد. برای من اگرچه بودن در این زیر مجموعه موجب خوشحالی هم هست اما به نظرم در معنای جهانی آن نمی گنجم.

زنستان: به وجه دیگر این مساله بپردازیم که وقتی تعابیر غلطی از فمینیسم در جامعه وجود دارد یک روزنامه نگار که در حوزه ی زنان کار می کند می تواند آن را تعدیل کند.

آ.ش: من قطعا خودم را فمینیست می دانم. به نظرم درست است که فمینیسم از آن طرف آمده است اما قطعا می شود بومی سازی کرد. آدم های زیادی در این زمینه کار می کنند. خانم نجم عراقی و افرادی که در این حیطه کار می کنند اعتقاد دارند که باید بومی سازی شود و گرنه نمی شود به طور مثال رشته ی مطالعات زنان را در هاروارد خواند و بعد به ایران برگشت و خیلی خوب کار کرد چون اتفاقا بین رشته ای ست و در همین جا باید با آسیب ها و مسائل دیگر دست به گریبان باشند و زندگی کنند و بعد به تولید فکر برسند. به همین خاطر به طور مثال اگر ترانه روزنامه نگار است و دید جنسیتی دارد و می تواند هزینه کند 22 خرداد به خیابان برود، یا در راستای این بحث جنسیتی کنش اجتماعی داشته باشد قطعا او را فمینیست می دانم. فکر می کنم مفهموم فمینسیم انقدر گسترده نیست که بخواهیم به آن کد بدهیم. به طور مثال من بر اساس طیف فکری که دارم اگر بخواهم خیلی آکادمیک صحبت کنم، خودم را فمینیست لیبرال می دانم یا سوسیال. خودم در شاخه ای هستم که فمینیست های لیبرال تعریف می کنند و با همین واژگان اجتماعی و ادبیات اجتماعی اینجا این صحبت را می کنم. بنابراین خیلی گسترده اش نکنیم به نظرم همه ی ما هر یک کنشی داریم که بشود تحت عنوان فمینیسم قرار بگیریم. اما این قضیه که یک سری برچسب در حد دشنام به فمینست ها زده شده است، ببینید یک زمانی مثلا در سال 76 دشنامی که به خاتمی می دادند این بود که طرف لیبرال است. ما الان در مورد لیبرالیسم کتاب داریم که در مورد اقتصاددان های لیبرال بحث می کنند بنابراین این هم قطعا کم رنگ می شود. باید روزنامه نگارها یک سری کد بدهند یا این کدها وارد ادبیات ژورنال بشوند که در پس فمینیسم مفاهیم مثبت است. به طور مثال در مصاحبه ی اخیر با خانم کولایی، پرسش آخری که از وی داشتم این بود که آیا خودتان را فمینیسم می دانید و ایشان گفتند من از اینکه بگویم فمینیست هستم ابایی ندارم.

ا.ا: بحثی که ما در حال حاضر داریم در حقیقت بحث دیدگاه ها و برداشت های متفاوت از یک ایدئولوژی ست. فکر می کنم این امر کاملا طبیعی ست. هر مقوله ی وارداتی و نظری که وارد ایران شده معمولا چکیده ی آن پخش می شود. چون همه نمی خواهند وارد جزییات بشوند. مثلا زمزمه های اولیه در مورد مارکسیسم این بود که مارکسیست ها می خواهند ثروتمندها را بکشند و ثروتشان را بگیرند در حالی که این هزار و یک بحث دیگر دارد. در مورد فمینیسم هم وقتی در مورد برابری جنسیتی صحبت می شود همه ی آدمها با آن چیزی که در ذهنشان دارند آن یک جمله را تبیین می کنند. بنابراین همیشه رادیکال ترین برداشت ها حتی از محافظه کارانه ترین ایدئولوژی ها منتشر می شود و این دیگر برای انتشار نیازی به رسانه ندارد، دهان به دهان می چرخد. اولین بار که حدود ده یا پانزده سال پیش کلمه ی فمینیسم را شنیدم با یک برداشت خیلی سانتی مانتالی و با تصویر مردی در حال ظرف شویی همراه بود برای اینکه پدر من مردسالار بود و طبیعی ترین چیزی که توانستم آن لحظه برداشت کنم همین تصویر در مورد پدرم بود. این تصویری ست نشات گرفته از همان چکیده ی رادیکال هر چیز است. من شخصا همیشه تعمدا از فمینیست ها نام می برم. به طور مثال می گویم فمینیست ها را بازداشت کرده اند و همین به مرور ذهنیت را تغییر می دهد.

زنستان: در صحبت های تان به نقش مهم روزنامه نگار در نوشتن در جهت جا انداختن این مساله اشاره کردید. به نظر می آید از کارهایی که می شود برای جا انداختن مفهوم حقوق زنان و فمینیسم کرد، در دو حوزه می شود به آن پرداخت یکی کار اجرایی و عملی ست و یکی حوزه ی نوشتاری. ما اینجا به عنوان کسانی هستیم که در این حوزه ی دوم فعالیت می کنیم. نقش خودتان را در این بخش چقدر می دانید و فکر می کنید که چه کارهایی باید انجام بدهید؟ چه کارهایی را می خواهید انجام بدهید و نمی توانید؟ عینی تر می شود به این موضوع پرداخت که در مورد موقعیت هر کدام تان در روزنامه صحبت کنید و اینکه برای نوشتن در این زمینه با چه موانعی رو به رو هستید؟

ت.ب: ما می خواستیم روی حقوق زنان کار کنیم. فکر می کردیم که باید الزاما با حقوقدانان مصاحبه کنیم و بعد بگوییم قوانین ایران چنین و چنان است و چاپ این مطالب برای روزنامه ی سرمایه سخت بود. چون روزنامه ی اقتصادی ست و عنوان صفحه ی زنان را به اقتصاد زنان تغییر دادند. بنابراین تصمیم گرفتیم به جای مستقیم پرداختن به قوانین، مصداقی پیش برویم به طور مثال به دادگاه خانواده برویم و از زنان مشکل دار آنجا یک گزارش تهیه کنیم. این راه خیلی بهتر بود. هم مطالب منتشر می شد هم محدودیت ها کمتر می شد. به نظرم در مورد فمینیسم هم باید کار کرد و به مردم و حتی همکارهای خودمان نشان دهیم که فمینیسم یعنی چه؟ مثلا در روزنامه ی ما همه مسخره می کنند و فکر می کنند معنای فمینیست بودن این است که مرد باید استثمار شود و زن سالاری باشد. بنابراین باید در این مورد هم نوشت و مصداقی عمل کرد. باز هم برای مثال همان سوالی که آمنه از خانم کولایی کرد در همین جهت بود که نشان دهد معنای فمینیسم آنچه در جامعه رایج است نیست.

زنستان: یک ویژگی خاص روزنامه ی سرمایه در بین روزنامه های اصلاح طلب که به مسائل زنان هم نگاهی خوبی دارد، این است که هفته ای سه روز صفحه ی زنان دارد. ابتدا ظاهرا در همین روزنامه هم مخالفت هایی بوده و اینکه تحریریه معتقد بودند زن ها کاری می کنند که نان مردها هم آجر شود ولی بعد گویا اتفاقات دیگری افتاده است.

ت.ب: موضوع زنان موضوع حساسی ست. تحریریه می گفتند که ما دوست داریم روزنامه ی سرمایه باقی بماند. اصولا نفس انتشار روزنامه های تخصصی همین است که می خواهند باقی بمانند. در دنیا هم روزنامه ی تخصصی کم تر وجود دارد. در کشورهای اروپایی به آن صورت روزنامه ی اقتصادی یا ورزشی نیست. خیلی از افرادی هم که در این روزنامه کار می کنند به همین دلیل آن را انتخاب کرده اند. درست است که خیلی کمتر دیده می شوند قطعا روزنامه ی هم میهن بیشتر از سرمایه در معرض دید است زیرا به هر حال هم میهن روزنامه ی فراگیر اجتماعی و سیاسی ست. اما در سرمایه، ما کمتر دیده می شویم ولی در عوض می خواهیم بمانیم و شغل ماندگار داشته باشیم. صفحه ی زنان هم ابتدا یک روز در هفته بود و برای اینکه تبدیل به سه روز شود یک سری بحث و سخن داشت. به هر حال با تلاش های زیادی که شد از یک روز به سه روز در هفته رسید و با وجود سانسورهای زیاد ادامه پیدا کرد. به طور مثال راجع به خشونت زنان در ایران نمی توانیم بنویسیم اما در مورد خشونت علیه زنان در عراق می شود نوشت. در مورد خودسوزی زنان در هند می شود نوشت اما در ایران نه. یا در مورد فمینیسم یا هر ایسم دیگر نمی توانیم بنویسم. بنابراین باید کلمات جایگزین و بومی پیدا می کردیم.

ش.ر: در مورد تاثیر رسانه ها خیلی غلو نکنیم. واقعا اینکه فکر کنیم حرکتی را در روزنامه هایمان شروع کنیم و بعد این وارد جامعه می شود و مردم تاثیر می گیرند نه، در ایران این گونه نیست. در مورد خود، شغل و نقش اجتماعی مان دچار این توهم نباشیم. در بهترین حالت، روزنامه های ما چهل تا پنجاه هزار تیراژ دارند که بیست درصدشان بر می گردد. مردم هم همه ی روزنامه را نمی خوانند و صفحه ی اول یا حوادثش را می خوانند. متوجه باشیم که در چه متنی در حال بحث هستیم. درباره ی مشکلات مان در روزنامه نگاری، تجربه ی کاری من بعد از ده سال کار پیوسته نشان می دهد که درآوردن صفحه ی زنان یعنی فراری دادن مخاطب حرفه ای روزنامه. مشکل من در حال حاضر این نیست که به طور مثال به همسرم که روزنامه خوان حرفه ای ست بگویم که تو بیا نگاه کن زنان ما در دادگاه ها چه وضعیتی دارند و یا وضعیت ارث و شهادت چگونه است. من باید شاخک های او را حساس کنم به این که زنان در صفحه ی سیاسی به اندازه ی کافی دیده نمی شوند، به اندازه ی مردها به مجلس وارد نمی شوند. در صفحه ی ورزشی به اندازه ی مردها به زن ها فضا داده نشده و نمی توانند کار کنند و مدال بیاورند. در صفحه ی اقتصادی به اندازه ی مردها جا ندارند. تجربه ی شخصی نشان می دهند وقتی شما در یک روزنامه صفحه ی زنان دارید، مخاطب حرفه ای که به آن صفحه می رسد اگر حساسیت جنسی نداشته باشه صفحه را ورق می زند و برمی گردد. سه سال پیش بود به گمانم که قرار شد روزنامه ی جمهوریت منتشر شود، آقای باقی از من دعوت کرد که در آنجا صفحه ی زنان داشته باشم و من به ایشان گفتم به نظرم این کار اشتباهی ست. به نظرم این راه حل ما نیست و فکر می کنم در این مدت موفق نبوده است. باید بگردیم راه های جدیدتری پیدا کنیم. اگر دوستان ما، خودمان، فعالان جنبش زنان اشتباهی داشتیم، خودمان را اصلاح کنیم تا نگاه جامعه نسبت به حرکت ما کمی معتدل تر شود. به نظرم پرداختن به مسائل زنان در یک صفحه ی روزنامه هیچ دردی را دوا نمی کند و مخاطب را فراری می دهد. در روزنامه ی شرق، اعضای شورای سردبیری ما نه تنها هیچ انس و الفتی با مسائل زنان ندارند که از این مساله فراری هم هستند. بنابراین طبیعی ست که کار کردن در چنین حوزه ای کار سختی ست. دبیر سرویس ما هم حساسیت جنسیتی ندارد. او هم مثل من معتقد نیست که صفحه ی مستقلی به نام زنان داشته باشیم. ما بیشتر باید سیاست های جاری سازی جنسیتی را در سطح روزنامه جا بیاندازیم. روزنامه نگاران و خبرنگاران سیاسی، اقتصادی، ورزشی متوجه مسائل زنان باشند. نه اینکه یک خبرنگار حوزه ی زنان تعریف کنیم و یک صفحه ای در بیاوریم که هیچ خواننده ای جز ما آن را نخواند.

ا.ا: با صحبت های شبنم صد در صد موافقم. در نمونه کارهایی که در حوزه ی زنان از خود من چاپ شده، دقیقا متوجه شدم که چه تیپ کارهایی جواب می دهد. یک گزارشی در مورد مطب های پزشک زنان نوشتم که چند نفر را با هم ویزیت می کنند. در حالی که در مورد مثلا دندانپزشکی این گونه نیست ولی در مورد بیماری های زنان با آن تابوی شرمی که در ایرانی ها وجود دارد سه نفر با هم در اتاق هستند. یا در مورد مصاحبه، با فمینیست ها مصاحبه های زیادی گرفتم ولی فرضا مصاحبه با راننده اتوبوس زن بازخورد بیشتری داشت. بحث زنان را تا حدی باید از بحث تئوریک و آکادمیک جدا کنیم. خود من هم مطلب تئوریک فمینیستی را در روزنامه نمی خوانم آن مطلب را درکتاب می خوانم. ما در این راه چند معضل داریم که بهتر است این ها را بدانیم و بعد به سراغ موانع برویم. اگر یک حساب سرانگشتی از همه ی جاهایی که کار می کنیم داشته باشیم به غیر از مجله ی زنان، در روزنامه ی اعتماد همه ی دبیرها به غیر از من، مرد هستند. معمولا دبیرها در گروه اجتماعی مرد هستند. هیچ زنی را من به عنوان معاون سر دبیر نمی شناسم. سر دبیر زن نداریم. یعنی اکثر زن ها به فضای سایبر و یا نشریات تخصصی مثل زنان رانده شده اند. بنابراین ما در چنین محیط هایی کار می کنیم در ضمن اینکه پیش فرض تیراژ و مخاطب را هم در نظر بگیرید. نوشتن فمینیستی نمی تواند دغدغه ی ما باشد. دغدغه های ما در مطبوعات و مسائل ضد زن خیلی جزئی تر این ها است. همین که مثلا در یک مطلب بنویسیم فلان پزشک زن، نشان می دهد که در ناخودآگاه من، پزشک، مرد است مگر اینکه روی زن بودنش تاکید کنم. این را هم به خواننده منتقل می کنم. یکی از انتقادات من فرضا در اعتماد این بود که در صفحه ی یک، نود درصد اوقات، عکس ها به مردان تعلق دارد یعنی هیچ زنی هم سطح این مردان نداریم؟ فمینیست بودن ما نه به مخاطب ربط دارد و نه فضای مطبوعات پذیرای آن است. در مطبوعات و رسانه سلسله مراتب جنسیتی در اوج است. به نظرم در حال حاضر فمینیستی نوشتن در مطبوعات، فمینیسم را معرفی کردن نیست. برای نوآوری توجه به مسائل ریز لازم است. اگر موضوعمان شهری، سیاسی، اجتماعی، ایدز و یا هر چیز دیگر هست ما کارشناس زن داریم و باید با وجود همه ی موانع نظرات آنها را جویا شویم. با زنان آن حوزه ها مصاحبه کنیم. خواننده ای که به طور مثال در مورد ایدز می خواند و بنابر تابوهایی که دارد مطلب فمینیستی نمی خواند، در همین مطلب ایدز که با یک فوق تخصص زن مصاحبه شود غیرمستقیم آن تابو هم شکسته می شود.

زنستان: کار دیگری هم که می شود کرد تخصصی شدن زنان روزنامه نگار در بخش های مختلف است. به طور مثال در صفحه ی اقتصاد یک روزنامه نگار چندین سال به مسائل اقتصادی زنان بپردازد و به مرور زمان در این زمینه صاحب نظر می شود.

ت.ب: به نظرم این یک امکان است. این مساله درست است و باید در صفحه ی سیاسی و یا اقتصادی هم مباحث مربوط به زنان مطرح شود اما صفحه ی زنان هم یک امکان است.

آ.ش: اینکه خبرنگار دید پیدا کند مهم است. طبق صحبت کوتاهی که با دکتر منصوره اتحادیه داشتم، ایشان می گفتند در غرب، زمانی جنبش زنان توانست از حالت الیت و نخبه در بیاید و با بدنه ارتباط بگیرد که به نگارش تاریخ شفاهی زنان بسیار معمولی پرداخت. تا وقتی که مثلا زندگی معمولی یک زن خانه دار یادداشت و آسیب شناسی نشود نمی شود مشخص کرد زن خانه دار و یا زنی که در شالیزار کار می کند چه مشکلاتی دارد. خرد نگاه کردن به سوژه های زنان چه به لحاظ بحث ژورنالیستی آن و چه تاریخ شفاهی خیلی کمک می کند. به نظرم درست است که مخاطب ما اندک است اما بیشتر خوانندگان همان کسانی هستند که نقش های کلیدی در جامعه دارند و همین دلیل می تواند تاثیرگذار باشد. اگر بخواهیم بحث زبان در ادبیات را در نظر بگیریم به هر حال نوشتن به شیوه ی روزنامه نگاری یک تغییر جهتی در زبان می دهد. شاید خیلی ایده آل باشد اما می شود در سطح کلان آن را در نظر گرفت. فرضا در مورد نقد عقل مذکر، اگر بخواهیم ادبیات را در نظر بگیریم ما عقل مذکر داریم در روزنامه نگاری هم ساختار مردانه قابل مشاهده است، بنابراین گفتمان زبان باید عوض شود و با همین تیراژ اندک هم می شود این زبان را عوض کرد.

زنستان: بردن مسائل زنان به همه ی صفحات روزنامه، ایده آل است اما در فضای حاکم بر
مطبوعات، این راه کار چقدر عملی ست؟ علاوه بر اینکه دبیر سرویس ها همه مردند و در هر
سرویس چند خبرنگار زن وجود دارد؟ این خبرنگارها چقدر در حوزه های تاثیر گذار فعال هستند؟ وقتی این ایده عملی می شود که خبرنگارهای زن هم به اندازه ی مردها فرصت فعالیت و حضور داشته باشند و بتوانند کار کنند. به نظر می آید که حتی با وجود مردان روزنامه نگاری که دیدگاه جنسیتی دارند، تعداد انقدر نیست که از آن امکانی که صفحه ی زنان ایجاد می کند چشم پوشی کنیم. یعنی این صفحه می تواند به عنوان امکانی باشد که خلا را جبران کند تا وقتی که به آن ایده آل برسیم.




ف.خ: در مورد تجربه ی روزنامه ی خودمان، در اعتماد ملی، بعد از رفتن مریم حسین خواه، دیگر صفحه ی زنان نداریم. خودم چون در حوزه ی خبری کار می کنم، وقتی بتوانم کاری در این زمینه ارائه می دهم. اما به هر حال معتقد نیستم که عدم تاثیرگذاری زنان، محض است. ضمن اینکه به نظرم هدف ما از نوشتن و کار در رسانه ها صرفا تغییر رفتار دولت نیست. ما می خواهیم حیات اجتماعی جامعه را زنده نگه داریم و یک سری حساسیت ها را منتقل کنیم. ممکن است تاثیر زودهنگامی هم از آن نبینیم اما فکر می کنم موثر است. از یک طرف هم فکر می کنم آن صفحه ی زنانی که ما تا به امروز در روزنامه های مان تجربه کرده ایم آنقدر از دغدغه های زندگی گروه بزرگی از زنان دور بوده است که عملا فقط خود و دوستانمان آن را خوانده ایم. در شکل کلی تر، تقریبا در تمام صفحات همین کار را می کنیم. در مورد صفحه ی زنان فکر می کنم بودنش بهتر از نبودنش است و باید در شکل و محتوای آن صفحات تجدید نظر کنیم. دغدغه ی زندگی روزانه ی مردم در صفحات روزنامه و صفحه ی زنان به نمایش گذاشته نمی شود. خرده فرهنگ نخبه گرایی وجود دارد که مانع از این مساله می شود. در مورد حساس کردن سرویس های دیگر من می توانم از تجربه ی کاری خودم بگویم. دبیر سرویس ما نه تنها نگاه جنسیتی ندارد بلکه صد در صد مخالف است. یعنی ما پیش از چانه زنی با سردبیر باید از سد دبیر خودمان بگذریم. در عین حال ما بین دو سرویس ورزشی و حوادث هستیم. در سرویس ورزشی، با اینکه مردها هستند اما نسبت به هر اتفاقی که در حوزه ی ورزش زنان در سطح دنیا روی دهد حساس شده اند و آن را کار می کنند. این به نظرم تاثیر ما بر آنها و باعث خوشحالی ست. یا در صفحه ی حوادث، کلیشه های جنسیتی در مورد ادبیات روزنامه نگاری زیاد است مثلا مادرناتنی بی شرم و ... ما مدام در حال تذکر دادن هستیم و تاثیر هم دارد. به هر حال به نظرم علاوه بر همه ی این مسائل نیاز است که آسیب های کوچک و جزئی زندگی زنان نشان داده شود. یک نکته ی انتقادی هم که نقد از درون حساب می شود این است که ما روزنامه نگارهای زن همدیگر را به خوبی نمی شناسیم. در حالی که وقتی یک هدف را دنبال می کنیم باید با هم در ارتباط باشیم و به هم ایده بدهیم و حتی گاهی بر روی بعضی مباحث به صورت موج کار کنیم.

• زنستان: شما به عنوان روزنامه نگارهای زن که دغدغه ی جنسیتی دارید، چگونه با دیگر سرویس ها ارتباط می گیرید؟ چه دیالوگی را در پیش می گیرید؟

ف.خ: در این زمینه اگر اتفاقی نیافتاده ضعف خودمان هم بوده است. ما باید مثل امضا جمع کردن، برویم و با سرویس های دیگر، ارتباط برقرار کنیم.

ا.ا: ما که حساسیت های جنسیتی داریم بهتر است وقتی به یک خبری در مورد زنان دسترسی داریم اصل خبر را اگر در حوزه ی خودمان نیست به سرویس مربوطه بدهیم.

ت.ب: به نظر من هم می شود این خبرها را به سرویس های مربوطه پیشنهاد داد.

زنستان: و پرسش آخر اینکه به عنوان زن، در حیطه ی کاری خود چقدر با محدودیت و تبعیض جنسیتی رو به رو بوده اید؟

ف.خ: ما به عنوان مثال نمی توانیم در تحریریه سیگار بکشیم اما مردها می توانند. در همشهری هم همین طور بود.

ت.ب: به نظرم ما بیشتر در فضای خبری مشکل داریم. مثلا در حوزه ی نیروی انتظامی، وقتی افراد را تحت عنوان اراذل و اوباش می گرفتند اصلا از زنها دعوت نمی کردند که خبر تهیه کنند. بچه ها بر خورد خوبی در حوزه ی نیروی انتظامی نمی بینند یا برای مانورهای جنگی به خبرنگاران زن اطلاع داده نمی شود.

ش.ر: من در شرق در گروه اجتماعی با این مشکل برخورد نکرده ام.

ا.ا: ببینید تفاوتی که من دیدم این است که مثلا وقتی دبیر سیاسی در مورد تیتری نظری دارد، فقط اعلام می کند که این تیتر خوب است اما من باید توضیح بدهم که به چه دلیل فلان تیتر را داشته باشیم. فرضا اگر بخواهم تیتر زنانه باشد باید توضیح بدهم که شاید سردبیر قانع شود و شاید هم نه. اما در مورد تیترهای مردانه این گونه نیست.

زنستان: دوستان، از وقتی که در اختیار سایت زنستان گذاشتید سپاسگزاریم.