Donnerstag, 12. April 2007
آن دو قصهگوی زندان زنان، و ادبیات تخیلی کمپین یک میلیون امضاء
نوشين احمدیخراسانی
امروز گرد هم آمده ایم تا از دو یار جنبش زنان (ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده) که به جرم جمع آوری امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز بازداشت شده اند سخن بگوییم. هرچند آنان اکنون در زندان هستند اما قصد ندارم در این جا از قل و زنجیر و داغ و درفش بگویم و نمی خواهم از دشنه و دشنام سخنی به میان آورم، چون می دانم این چنین سخن گفتن نه ادبیات ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده است و نه ادبیات جنبش زنان. از سوی دیگر قصد ندارم بگویم «دشمنان» با ما چه کرده اند، چرا که در ذهنیت ناهید و محبوبه دشمن سازی جایی ندارد بلکه این کار، روش و منش کسانی است که حتا از سایه خود نیز در هراسند. نمی خواهم از جدا کردن «سره از ناسره» یا «پاک سازی» در صفوف جنبش زنان سخنی به میان آورم چرا که این چنین سخن گفتن لااقل روش ما در جنبش زنان نیست.
حتا نمی خواهم بگویم ناهید و محبوبه را آزاد کنید، چراکه می دانم در دانش زنانه ی این دو فعال جنبش زنان آزادی مقوله ای جمعی است. بلکه امروز می خواهم از تخیل ناب زنانه ی آن دو سخن بگویم.
می خواهم بگویم چطور ناهید و محبوبه بن بست های واقعیت زندگی زنان را به قدرت تخیل زنانه خود در هم شکسته اند. امروز روایت ناهید و محبوبه از زندان اوین، روایت رنج صدها زن زندانی است و سرگذشت آن ها سرگذشت کمپین یک میلیون امضاست که در اساس، با تخیل ناب زنانه آغاز شد.
و البته این هم جای تعجبی ندارد چرا که وقتی زندگی زنان به رازی حل ناشده بدل می شود تنها تخیل ماست که قادر است پرتوی نور و رنگ و روشنایی را بر تاریکی زندگی مان بتاباند. ما زنان از کودکی با چنین تخیلی بزرگ شده ایم و این قدرتی است که ذهنیت بسته اقتدارگرایان حتا توان درک آن را ندارد. ما یاد گرفته ایم که واقعیت را با تخیل مان بازآفرینی کنیم و این راهی است که از طریق آن، واقعیت های تلخ زندگی را به چالش می کشیم. و امروز ناهید و محبوبه سمبل این نوزایی زنانه هستند، تخیلی که از همان ابتدای کار کمپین یک میلیون امضاء شکل گرفت، بارور شد و به جای جای سرزمین مان راه یافت.
در واقع کمپین یک میلیون امضاء زاده ی تخیل زنانه ای بود که توانست واقعیت متصلب زندگی اجتماعی مان را در 22 خرداد در میدان هفت بلرزاند.
آن روز «واقعیت» این بود: «حکم تیر دارند». در آن زمان، اقتدارگرایان؛ جو سنگین ایجاد شده را به رخ کنشگران اجتماعی می کشیدند و شایعه حکم تیر داشتن آن قدر واقعی می نمود که برخی زنان را از تخیل تهی کرد و به تمکین واداشت. اما رویداد 22 خرداد در میدان هفت تیر این «واقعیت» سنگین و مقتدر را شکست و تخیل زنانه در هوای باز و در فضای شهر پخش شد.
در میان هلهله ی شکستن سردی فضا در 22 خرداد که به یاری جنبش دانشجویی ممکن شد، نه تنها جنبش زنان و بخش های منفعل شده ی آن بلکه بسیاری از دیگر نیروهای اجتماعی جان دوباره گرفتند، حتا کسانی که امروز هم با تخیل زنانه ما سر ستیز دارند.
پس از 22 خرداد، کمپین یک میلیون امضاء با ادبیات سرشار و غنی از تخیل خود جان گرفت و نسل پنجم فمینیست های ایرانی را خلق کرد. در آغاز، به نظر می رسید که جمع آوری یک میلیون امضاء فقط یک آرزوی دست نیافتنی است توسط یک مشت زن شوریده حال و چند دانشجوی جوان و بی تجربه. برای همین هم آنقدر غیرواقعی می نمود که حتا از سوی مسئولان و تفکرات مردانه، مضحک و «بی اهمیت» به نظر می رسید، اما کمپین یک میلیون امضاء با تخیل زنانه ی ناهیدها و محبوبه ها و صدها دانشجوی نورسته، این واقعیت زمخت را به تدریج در هم شکست و به درون خانه ها راه یافت و چنان آرام و سیال و پرتوان جاری شد که هم اکنون به یکی از چالش های مهم نیروهای امنیتی تبدیل شده و «نشان افتخار» اقدام علیه امنیت ملی را از آن خود کرده است.
تخیل زنانه کمیین یک میلیون امضاء توانست با گذشته نیز پیوند یابد و سروده ی جاودانه «چهره به چهره، کو به کو»ی زرین تاج را از بطن تاریخ بیابد و بازآفرینی کند و روشی تازه در حرکت های مدنی بنیاد گذارد. البته این روش هم در ابتدا ناممکن و «غیرواقعی» می نمود. اما این تخیل دختران و پسران نسل پنجم فمینیست های ایرانی بود که از واقعیت فرسوده و عبوس، فراروری کرد و آن را وارونه ساخت تا آن جا که اکنون روش «چهره به چهره» دیگر نه تنها روشی خام و غیرواقعی قلمداد نمی شود بلکه بسیاری از مدافعان حقوق بشر این روش مدنی را به دیگر جنبش های اجتماعی توصیه می کنند. چرا که تخیل زنانه ی ما اکنون به عنوان واقعیتی نو، خودش را تثبیت کرده است و بسیاری از کوچه های شهر را در نوردیده و از مغازه ها، خیابان ها و خانه ها تا پارک لاله کشیده شده است. به پارک لاله یعنی همان جا که ناهید و محبوبه سوت زنان و خنده کنان امضاء جمع می کردند و تخیل خود را با دیگران تقسیم می کردند و روایت هایی خلاق و ماندگار می آفریدند.
وقتی هم ناهید و محبوبه را در حصارهای بلند زندان اوین به بند کشیدند، این دو با مدد گرفتن از تخیل لایزال خود تبدیل به قصه گویان زنان زندانی شدند که هر روز روایت بند عمومی زندان زنان را برایمان بازگو می کنند.
محبوبه و ناهید از طریق نگریستن به زنان زندانی به خود نگاه کردند و اوین را از زندان بانان ربودند و از آن خود کردند وقتی که گفتند: «مگر ما چه فرقی با این زنان زندانی داریم». ناهید و محبوبه برخلاف زندانبانان شان توانستند از سرنوشت زنان هم بندشان بیاموزند و آموزش دهند. چرا که برای آموختن از این زنان، به قدرت جادویی تخیل زنانه نیاز است که آن را به تمامی دارند. بی شک برای محبوبه روزنامه نگار و ناهید جامعه شناس که با جامعه شناسی تخیلی زنانه خود جامعه شناسان عبوس و فاقد شور و عشق را آزار می دهد چنین آموختنی بسیار آسان است.
به یاد می آورم ناهید کشاورز را هنگامی که روانه زندان اوین بود و مرا که فقط تلخی واقعیت را می دیدم، از تخیل نیرومند زنانه اش سیراب کرد و گفت: «من می مانم و مقاومت می کنم تا تکلیف کمپین مشخص شود و آن ها بالاخره بگویند امضاء جمع کردن از مردم جرم است یا نه؟» این جمله او مرا به یاد مقاومت سرشار از تخیل اکبر گنجی انداخت. به همین خاطر بود که امروز وقتی به اینجا می آمدم آرزو می کردم ای کاش تخیل زنانه ی اکبر گنجی امروز نیز با ما همراه شود و برای محبوبه و ناهید ما پیامی بفرستد. برای ناهید کشاورز که روزها همراه او در اعتصاب غذا شرکت کرد، همراه او رنج کشید، برای او مادرانه اشک ریخت تا اکبر گنجی تبدیل بشود به فرزند جنبش زنان تا برای ما پیام هایی بدهد که نه مانند برخی مردان سیاست از سر نصیحت و آمریت بلکه از سر همراهی و همدلی باشد.
همه این ها را گفتم تا در انتها بگویم تنها راه رهایی ما از خشونت هایی که بی وقفه بر ما تحمیل می شود آفرینش امکاناتی است که تنها با بهره گیری از تخیل زنانه قادر به خلق آن هستیم.
محبوبه و ناهید این دو قصه گوی جنبش زنان، امروز توانسته اند با تخیل ناب خود از حصارهای زندان اوین فراروی کنند و این درسی است که ما می توانیم آن را فرا گیریم. و حال که واقعیت موجود، فضاهای عمومی را از ما دریغ می کند، مانند آن دو، به یاری تخیل مان فضاهایی آزاد برای خود خلق کنیم تا حصارهای تنگ واقعیت را در هم بشکنیم و از محدودیت های ظاهرا بی پایان و غیرقابل کنترل فراروی کنیم. اما برای رسیدن به این آرزوی انسانی، راهی جز شجاعت در تداوم و گسترش کمپینی که با تخیل شروع شده و با تخیل ناب زنانه ناهیدها و محبوبه ها ادامه یافته است نداریم.
می خواهم بگویم ما ناچاریم دست به انتخاب بزنیم: یا مانند زنانی باشیم که از ناچاری تمکین می کنند، بی آن که طعم زندگی و مبارزه ای هستی بخش را بچشند، یا مانند ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده باشیم و روابط خشونت آمیز تحمیلی را شجاعانه انکار کنیم و واقعیت را آن طور که می خواهیم از نو بیافرینیم.
تردید ندارم که ما به کمک یکدیگر قادر خواهیم بود با همین ابزار جادویی، ذهنیت قدرتمدارانی که انسان ها را به بند می کشند به چالش بطلبیم و تغییر دهیم. به یاد بیاوریم که ما با این هنر توانسته ایم به حرمسراهای کوچک زندانبان ها سرک بکشیم و زنان شان را نیز در رویاهای مان شریک سازیم برای همین باز هم می توانیم با صبر و حوصله در کنار یکدیگر از این دوران سخت را نیز به سلامت عبور کنیم و از طریق قدرت رهایی بخش تخیل مان آن چه را بر ما تحمیل می شود واژگونه سازیم.
حتا امروز به پشتوانه همین تخیل ناب زنانه مان می توانیم زندان بانان را مورد خطاب قرار دهیم و به آنان بگوییم: نه به خاطر ناهید و محبوبه، نه به خاطر ما و نه به خاطر گلبرگ های معصوم این سرزمین، که به خاطر خودتان، این دو قصه گوی زندان زنان را به ما بازگردانید چرا که مطمئن باشید زندان هایتان تاب تحمیل تخیل آنان را نخواهد داشت. همان طور که اکنون نیز تخیل آنان توانسته دیوارهای زمخت و سیمانی زندان هایتان را فرو بریزد. باور کنید به نفع واقعیت عبوس مردانه تان نیست که با این تخیل زنانه چنین پنجه در افکنید چرا که بی شک در درازمدت تاب تحمل تازگی و زیبایی و لطافت اش را نخواهید داشت.
_________________________________________
متن سخنرانی نگارنده در نشست دفتر سازمان دانش آموختگان که به منظور درخواست آزادی برای ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده در روز چهارشنبه برگزار شد