Donnerstag, 12. April 2007

آن دو قصه‌گوی زندان زنان، و ادبیات تخیلی کمپین یک میلیون امضاء


نوشين احمدی‌خراسانی

امروز گرد هم آمده ایم تا از دو یار جنبش زنان (ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده) که به جرم جمع آوری امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز بازداشت شده اند سخن بگوییم. هرچند آنان اکنون در زندان هستند اما قصد ندارم در این جا از قل و زنجیر و داغ و درفش بگویم و نمی خواهم از دشنه و دشنام سخنی به میان آورم، چون می دانم این چنین سخن گفتن نه ادبیات ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده است و نه ادبیات جنبش زنان. از سوی دیگر قصد ندارم بگویم «دشمنان» با ما چه کرده اند، چرا که در ذهنیت ناهید و محبوبه دشمن سازی جایی ندارد بلکه این کار، روش و منش کسانی است که حتا از سایه خود نیز در هراسند. نمی خواهم از جدا کردن «سره از ناسره» یا «پاک سازی» در صفوف جنبش زنان سخنی به میان آورم چرا که این چنین سخن گفتن لااقل روش ما در جنبش زنان نیست.
حتا نمی خواهم بگویم ناهید و محبوبه را آزاد کنید، چراکه می دانم در دانش زنانه ی این دو فعال جنبش زنان آزادی مقوله ای جمعی است. بلکه امروز می خواهم از تخیل ناب زنانه ی آن دو سخن بگویم.

می خواهم بگویم چطور ناهید و محبوبه بن بست های واقعیت زندگی زنان را به قدرت تخیل زنانه خود در هم شکسته اند. امروز روایت ناهید و محبوبه از زندان اوین، روایت رنج صدها زن زندانی است و سرگذشت آن ها سرگذشت کمپین یک میلیون امضاست که در اساس، با تخیل ناب زنانه آغاز شد.
و البته این هم جای تعجبی ندارد چرا که وقتی زندگی زنان به رازی حل ناشده بدل می شود تنها تخیل ماست که قادر است پرتوی نور و رنگ و روشنایی را بر تاریکی زندگی مان بتاباند. ما زنان از کودکی با چنین تخیلی بزرگ شده ایم و این قدرتی است که ذهنیت بسته اقتدارگرایان حتا توان درک آن را ندارد. ما یاد گرفته ایم که واقعیت را با تخیل مان بازآفرینی کنیم و این راهی است که از طریق آن، واقعیت های تلخ زندگی را به چالش می کشیم. و امروز ناهید و محبوبه سمبل این نوزایی زنانه هستند، تخیلی که از همان ابتدای کار کمپین یک میلیون امضاء شکل گرفت، بارور شد و به جای جای سرزمین مان راه یافت.
در واقع کمپین یک میلیون امضاء زاده ی تخیل زنانه ای بود که توانست واقعیت متصلب زندگی اجتماعی مان را در 22 خرداد در میدان هفت بلرزاند.
آن روز «واقعیت» این بود: «حکم تیر دارند». در آن زمان، اقتدارگرایان؛ جو سنگین ایجاد شده را به رخ کنشگران اجتماعی می کشیدند و شایعه حکم تیر داشتن آن قدر واقعی می نمود که برخی زنان را از تخیل تهی کرد و به تمکین واداشت. اما رویداد 22 خرداد در میدان هفت تیر این «واقعیت» سنگین و مقتدر را شکست و تخیل زنانه در هوای باز و در فضای شهر پخش شد.

در میان هلهله ی شکستن سردی فضا در 22 خرداد که به یاری جنبش دانشجویی ممکن شد، نه تنها جنبش زنان و بخش های منفعل شده ی آن بلکه بسیاری از دیگر نیروهای اجتماعی جان دوباره گرفتند، حتا کسانی که امروز هم با تخیل زنانه ما سر ستیز دارند.
پس از 22 خرداد، کمپین یک میلیون امضاء با ادبیات سرشار و غنی از تخیل خود جان گرفت و نسل پنجم فمینیست های ایرانی را خلق کرد. در آغاز، به نظر می رسید که جمع آوری یک میلیون امضاء فقط یک آرزوی دست نیافتنی است توسط یک مشت زن شوریده حال و چند دانشجوی جوان و بی تجربه. برای همین هم آنقدر غیرواقعی می نمود که حتا از سوی مسئولان و تفکرات مردانه، مضحک و «بی اهمیت» به نظر می رسید، اما کمپین یک میلیون امضاء با تخیل زنانه ی ناهیدها و محبوبه ها و صدها دانشجوی نورسته، این واقعیت زمخت را به تدریج در هم شکست و به درون خانه ها راه یافت و چنان آرام و سیال و پرتوان جاری شد که هم اکنون به یکی از چالش های مهم نیروهای امنیتی تبدیل شده و «نشان افتخار» اقدام علیه امنیت ملی را از آن خود کرده است.

تخیل زنانه کمیین یک میلیون امضاء توانست با گذشته نیز پیوند یابد و سروده ی جاودانه «چهره به چهره، کو به کو»ی زرین تاج را از بطن تاریخ بیابد و بازآفرینی کند و روشی تازه در حرکت های مدنی بنیاد گذارد. البته این روش هم در ابتدا ناممکن و «غیرواقعی» می نمود. اما این تخیل دختران و پسران نسل پنجم فمینیست های ایرانی بود که از واقعیت فرسوده و عبوس، فراروری کرد و آن را وارونه ساخت تا آن جا که اکنون روش «چهره به چهره» دیگر نه تنها روشی خام و غیرواقعی قلمداد نمی شود بلکه بسیاری از مدافعان حقوق بشر این روش مدنی را به دیگر جنبش های اجتماعی توصیه می کنند. چرا که تخیل زنانه ی ما اکنون به عنوان واقعیتی نو، خودش را تثبیت کرده است و بسیاری از کوچه های شهر را در نوردیده و از مغازه ها، خیابان ها و خانه ها تا پارک لاله کشیده شده است. به پارک لاله یعنی همان جا که ناهید و محبوبه سوت زنان و خنده کنان امضاء جمع می کردند و تخیل خود را با دیگران تقسیم می کردند و روایت هایی خلاق و ماندگار می آفریدند.
وقتی هم ناهید و محبوبه را در حصارهای بلند زندان اوین به بند کشیدند، این دو با مدد گرفتن از تخیل لایزال خود تبدیل به قصه گویان زنان زندانی شدند که هر روز روایت بند عمومی زندان زنان را برایمان بازگو می کنند.

محبوبه و ناهید از طریق نگریستن به زنان زندانی به خود نگاه کردند و اوین را از زندان بانان ربودند و از آن خود کردند وقتی که گفتند: «مگر ما چه فرقی با این زنان زندانی داریم». ناهید و محبوبه برخلاف زندانبانان شان توانستند از سرنوشت زنان هم بندشان بیاموزند و آموزش دهند. چرا که برای آموختن از این زنان، به قدرت جادویی تخیل زنانه نیاز است که آن را به تمامی دارند. بی شک برای محبوبه روزنامه نگار و ناهید جامعه شناس که با جامعه شناسی تخیلی زنانه خود جامعه شناسان عبوس و فاقد شور و عشق را آزار می دهد چنین آموختنی بسیار آسان است.

به یاد می آورم ناهید کشاورز را هنگامی که روانه زندان اوین بود و مرا که فقط تلخی واقعیت را می دیدم، از تخیل نیرومند زنانه اش سیراب کرد و گفت: «من می مانم و مقاومت می کنم تا تکلیف کمپین مشخص شود و آن ها بالاخره بگویند امضاء جمع کردن از مردم جرم است یا نه؟» این جمله او مرا به یاد مقاومت سرشار از تخیل اکبر گنجی انداخت. به همین خاطر بود که امروز وقتی به اینجا می آمدم آرزو می کردم ای کاش تخیل زنانه ی اکبر گنجی امروز نیز با ما همراه شود و برای محبوبه و ناهید ما پیامی بفرستد. برای ناهید کشاورز که روزها همراه او در اعتصاب غذا شرکت کرد، همراه او رنج کشید، برای او مادرانه اشک ریخت تا اکبر گنجی تبدیل بشود به فرزند جنبش زنان تا برای ما پیام هایی بدهد که نه مانند برخی مردان سیاست از سر نصیحت و آمریت بلکه از سر همراهی و همدلی باشد.
همه این ها را گفتم تا در انتها بگویم تنها راه رهایی ما از خشونت هایی که بی وقفه بر ما تحمیل می شود آفرینش امکاناتی است که تنها با بهره گیری از تخیل زنانه قادر به خلق آن هستیم.
محبوبه و ناهید این دو قصه گوی جنبش زنان، امروز توانسته اند با تخیل ناب خود از حصارهای زندان اوین فراروی کنند و این درسی است که ما می توانیم آن را فرا گیریم. و حال که واقعیت موجود، فضاهای عمومی را از ما دریغ می کند، مانند آن دو، به یاری تخیل مان فضاهایی آزاد برای خود خلق کنیم تا حصارهای تنگ واقعیت را در هم بشکنیم و از محدودیت های ظاهرا بی پایان و غیرقابل کنترل فراروی کنیم. اما برای رسیدن به این آرزوی انسانی، راهی جز شجاعت در تداوم و گسترش کمپینی که با تخیل شروع شده و با تخیل ناب زنانه ناهیدها و محبوبه ها ادامه یافته است نداریم.
می خواهم بگویم ما ناچاریم دست به انتخاب بزنیم: یا مانند زنانی باشیم که از ناچاری تمکین می کنند، بی آن که طعم زندگی و مبارزه ای هستی بخش را بچشند، یا مانند ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده باشیم و روابط خشونت آمیز تحمیلی را شجاعانه انکار کنیم و واقعیت را آن طور که می خواهیم از نو بیافرینیم.
تردید ندارم که ما به کمک یکدیگر قادر خواهیم بود با همین ابزار جادویی، ذهنیت قدرتمدارانی که انسان ها را به بند می کشند به چالش بطلبیم و تغییر دهیم. به یاد بیاوریم که ما با این هنر توانسته ایم به حرمسراهای کوچک زندانبان ها سرک بکشیم و زنان شان را نیز در رویاهای مان شریک سازیم برای همین باز هم می توانیم با صبر و حوصله در کنار یکدیگر از این دوران سخت را نیز به سلامت عبور کنیم و از طریق قدرت رهایی بخش تخیل مان آن چه را بر ما تحمیل می شود واژگونه سازیم.
حتا امروز به پشتوانه همین تخیل ناب زنانه مان می توانیم زندان بانان را مورد خطاب قرار دهیم و به آنان بگوییم: نه به خاطر ناهید و محبوبه، نه به خاطر ما و نه به خاطر گلبرگ های معصوم این سرزمین، که به خاطر خودتان، این دو قصه گوی زندان زنان را به ما بازگردانید چرا که مطمئن باشید زندان هایتان تاب تحمیل تخیل آنان را نخواهد داشت. همان طور که اکنون نیز تخیل آنان توانسته دیوارهای زمخت و سیمانی زندان هایتان را فرو بریزد. باور کنید به نفع واقعیت عبوس مردانه تان نیست که با این تخیل زنانه چنین پنجه در افکنید چرا که بی شک در درازمدت تاب تحمل تازگی و زیبایی و لطافت اش را نخواهید داشت.
_________________________________________

متن سخنرانی نگارنده در نشست دفتر سازمان دانش آموختگان که به منظور درخواست آزادی برای ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده در روز چهارشنبه برگزار شد

Sonntag, 8. April 2007

جنبش زنان در خيابان

پروین اردلان

سال ۱۳۸۵ با همه تنش‌ها و ناملايماتي که با خود داشت در عين حال سالي پرشور و انرژي بخش برايمان بود. سالي که نرخ رشد جنبش زنان تصاعدي بالا رفت و انفجار جنبش را نويد داد. سالي که در ۲۲ خردادش نيروهاي بسياري از جنبش دانشجويي و جنبش سنديکايي، جنبش زنان را حمايت کردند، کتک خوردند، زنداني شدند و اکنون بسياريشان از اعضاي فعال جنبش زنان هستند. سالي که کمپين يک ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز متولد شد و نه تنها بر فعاليت ما، که بر زندگي همه ما تاثير گذاشت.
براي ما فعالان اجتماعي که سياست‌هاي خياباني را امري فرهنگي و تاثير گذار بر ذهن‌ها وچشم‌ها مي‌ دانيم، سال گذشته نيز خالي از پيامد و بي توشه از تجربه در اين عرصه نبود. در واقع فعاليت‌هاي جمعي ما با ديگر اقشار و جنبش‌ها - و نه الزاما گروه‌هاي زنان - از حيطه يک گروه يا دو گروه فرا روي کرد و در گستره‌اي به پهناي کمپين يک ميليون امضا، فضاي سرد و وهم آلود پيرامونمان را سبز و رنگين کرد.

سياست‌هاي خياباني غالب بر فعاليت‌هاي جنبش زنان
سه اقدام جمعي و گسترش يابنده طي يک سال اخير (بزرگداشت ۸ مارس ۱۳۸۴ در پارک دانشجو، تجمع مسالمت آميز ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ در ميدان هفت تير، و آغاز بکار کمپين يک ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز)، نه تنها شناخت و درک ما را از جامعه مردسالار با ساختارهاي متصلبش ملموس تر و عميق تر کرد، و شيوه‌هاي مبارزاتي مان را همگام با نظرياتي که از دل اين مبارزه پردامنه خلق مي‌ شوند براي کسب حقوق برابر ارتقا داد، بلکه هريک از اين وقايع بر نگاه، روش و عملکرد مان نسبت به سياست‌هاي خياباني، سازماندهي و هزينه پردازي و نحوه همکاري با گروه‌ها پر تاثير بود.
طي چند سال اخير به ويژه از زمان شکل گيري جمع «همانديشي زنان» که با انتخاب شيرين عبادي به عنوان برنده نوبل صلح محمل و سببي براي گرد آمدن گروه‌ها و فعالان جنبش زنان شد، در بين فعالان و گروه‌هاي جنبش زنان که به کارجمعي و کاربست سياست‌هاي خياباني براي تاثير گذاري بر فرهنگ عمومي جامعه معتقد بودند دو گرايش قوي وجود داشت، يک گرايش که از منظر نگرش، نگاه خوش بينانه‌اي به کار با همه گروه‌ها نداشت گاه به دنبال يافتن گروه‌هاي همفکر و نه به الزام هم روش بود. گرايش ديگر که از منظر روش در پي گسترش دامنه فعاليت با گروه‌هاي ديگر به ويژه در فعاليت‌هاي اعتراضي مسالمت آميز براي تاثير گذاري بر فرهنگ عمومي جامعه بود. به قطع شرايط سياسي و اجتماعي حاکم نيز در تعديل يا تقويت هريک از اين دو گرايش سهيم بود. به عنوان مثال تجمع اعتراض آميز ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ که در فرصتي مناسب يعني فاصله جابه جايي دو دولت از دل هم انديشي فعالان جنبش زنان در آمد و اوج همگرايي و ائتلاف جنبش زنان در مطالبات حداکثري يعني تغيير قانون اساسي را به نمايش گذاشت، به تقويت هر دو گرايش کمک کرد، به ما آموخت که براي فعاليت‌هاي مسالمت آميز مدني، کار با ديگر گروه‌ها، همگرايي در مطالبه و در روش، جنبش زنان را توانمند و قدرت‌مند مي‌ کند. آموختيم که با تاکيد بر اشتراکاتمان مي‌ توانيم سياست‌هاي خياباني در فعاليت‌هاي جمعي را پيش ببريم. و همين زمينه‌هاي فکري و عملي بود که تجربه جمعي بزرگداشت ۸ مارس۱۳۸۴ را مي‌سرکرد.

۸ مارس ۱۳۸۴: تداوم همگرايي در جنبش زنان
جدا از جمع هم انديشي زنان، از ۸ مارس ۱۳۸۳ نيز جمع ديگري متشکل از افراد فعال در جنبش زنان شکل گرفت تا همگام با زنان سراسر دنيا در تهيه چهل تکه همبستگي زنان، خواسته‌هاي تدوين شده منشور جهاني زنان را مطالبه کنند، همين حرکت جمع ديگري را به نام «هواداران حرکت جهاني زنان» به وجود آورد. ائتلاف بزرگ ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ نقطه پرشي شد براي ائتلاف‌هاي بزرگ تر يعني حول جمع هم انديشي زنان و جمع هواداران حرکت جهاني در پارک دانشجو.
پس از به قدرت رسيدن دولت محافظه کار، با آنکه شرايط بر زنان سخت تر از گذشته شده‌بود، گروه‌هاي زنان مصمم بودند که به رغم ترس و واهمه از فضاي نظامي‎گر گسترش‌يابنده، روز جهاني زن را در عرصه عمومي و در برابر نگاه مردمان گرامي بدارند. تجربه ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ هم که تجربه پيروز بخشي براي جنبش زنان بود مي‌ل به تکرار اين تجربه و قدرت نمايي جنبش زنان براي کسب مطالبات جنبش را بيشتر کرده‌بود، به عبارت ديگر شجاع‌تر شده‌بوديم. هم جمع حرکت‌هاي جهاني زنان در تکاپوي برگزاري تجمع بود و پيش تر تجربياتي در سازماندهي تجمعاتي کوچک در روزهاي جهاني فقر و خشونت عليه زنان داشت و هم فعالان جمع هم انديشي زنان که تجربه ۲۲ خرداد را از سر گذرانده‌بودند. برخي به برگزاري برنامه‌هاي مشترک و برخي به برگزاري برنامه‌هاي مجزا اصرار داشتند نتيجه آنکه تصميم بر برگزاري برنامه‌اي مشترک از سوي دو جمع هم انديشي و هواداران حرکت جهاني زنان در پارک دانشجو گرفته شد و با ائتلاف اين دو جمع، دو روز پيش از برگزاري اين گردهمايي، فراخوان آن در سايت‌ها منتشرشد.
اتخاذ تصميم در شرايط پرفشار و اعلام فراخوان گردهمايي ۸ مارس ازسوي دو جمع هم انديشي و هواداران حرکت جهاني زنان، هم ايجاد امنيت کرد و هم بي پيامد نبود. از يک سو همه گروه‌هاي ثبت شده و ثبت نشده در دل جمع‌هاي بزرگ جاي مي‌ گرفتند، و بدين ترتيب هزينه پردازي ديگر بر دوش گروه‌هاي ثبت شده قرار نمي‌ گرفت (بعد از ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ برخي از فعالان گروه‌هايي که نامشان در فراخوان تجمع ۲۲ خرداد در برابر دانشگاه تهران ذکر شده بود، از جمله برخي از اعضاي مرکز فرهنگي زنان به دادگاه احضار شده بودند)، از سوي ديگر به هرکدام ازاين دو جمع، هويتي سازماني مي‌ بخشيد و خطر متولي گري در اين جمع‌ها را گوشزد مي‌ کرد، به هرحال تصميمي خردمندانه براي کاهش هزينه‌ها در گراميداشت روزجهاني زن بود.
با ائتلاف اين دو جمع گرچه گردهمايي ۸ مارس برگزار شد، اما ناهماهنگي کميته برگزار کننده تجمع از يکسو و خشونت بي حد پليس در ضرب وشتم زنان و مردان که در صدد ممانعت از برگزاري گردهمايي بود، و حتي سيمين بهبهاني بانوي جنبش زنان را در امان نگذاشت و روز جهاني زن را به روز کتک زدن زنان توسط پليس تبديل کرد.
تجربه ۸ مارس بر اتخاذ تصميم در اعتراضات مسالمت آميز بعدي نيز تاثير گذار شد. اعمال خشونت بي حدو اندازه در برابر يک حق قانوني يعني گردهمايي مسالمت‌آميز حاوي يک پيام و يک نشانه بود، يک پيام براي فعالان جنبش زنان مبني بر اين که ديگر تجمعات زنان را تحمل نمي‌ کنيم، و يک نشانه از اينکه موقعيت زنان در جامعه مردسالار ما از «ضعيفه» به «شهروند بي حقوق» ارتقا پيدا کرده است. اين پيام و نشانه هم فعال کننده و هم بازدارنده بود و بر حرکت‌هاي اعتراضي بعدي و واگرايي بين گروه‌ها تاثير گذاشت.
اين تجربه اما راهگشاي تجربه ديگري براي فعالان جنبش زنان شد. با برخي از زنان شرکت‌کننده در تجمع ۸ مارس با وکالت شيرين عبادي به دليل ضرب و شتم پليس از نيروي انتظامي شکايت کرديم. گرچه اين شکايت راه به جايي نبرد اما تجربه آغازيني براي زنان بود که نه در مقام «خوانده» که در مقام «خواهان» وارد پروسه‌هاي قانوني براي شکايت از حافظان امنيت شده و مسئولان را به رعايت حقوق شهروندي زنان وابدارند. البته اختلاف نظر دراين مورد نيز از منظر نگرش (شکايت‌کردن يا نکردن) و روش (نحوه شکايت و انتخاب وکيل) اختلافات موجود را بيشتر کرد.

تجمع هفت تير: واگرايي در جنبش زنان و همگرايي جنبش‌ها
با آنکه تجمع اعتراضي ۲۲ خرداد نقطه همگرايي گروه‌ها و فعالان جنبش زنان بود و در ۸ مارس هم اين همگرايي تاحدودي حفظ شد، اما به تدريج اختلاف‌ها هم درنگرش و هم در روش پديدار شد. بروز اختلاف نظر، حتي پيش از ۸ مارس ۱۳۸۴، در دو مقطع يکي بر سر سازماندهي هم انديشي و سپس در روش مطالبه‌خواهي در نهايت به خروج برخي از فعالان جنبش زنان از جمع هم انديشي آن هم در آستانه تجمع اعتراضي ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ منجر شد.

آزمون و خطاي جنبشي
۲۲ خرداد از دل هم‌انديشي در آمده بود، فورومي که امکان گفتگو و طرح ونظر را فراهم مي‌‌کرد، ورود و خروج به آن آزاد بود و در نهايت مي‌ توانست به ائتلافي جمعي از گروه‌ها و فعالان جنبش زنان براي حرکتي جمعي چون ۲۲ خرداد ختم شود، فروکش کند و ائتلافي ديگر را به پشتوانه بحث ونظر جمعي در حوزه‌اي ديگرشکل دهد. اما پس از ۲۲ خرداد، حس متولي گري در بسياري‌مان چنان قوي شده‌بود که برخي ترجيح دادند براي جمع هم‌انديشي حتي ساختار تعيين کنند، مدل سازي کنند، قوانين برايش بگذارند، ورود و خروج افراد را کنترل کنند، از هژموني افراد يا گروه‌ها بکاهند، حتي به بهاي حذف نسل جوان‌مان از تصميم گيري‌ها، يعني به جاي پذيرش انتقاد منتقدان جوان‌مان به حذف آنان اقدام کنند خطري که هميشه جنبش‌ها را تهديد مي‌‌کند و حرکت‌ها را از حوزه جنبشي‌اش به متولي‌گري و سازماني شدن و در واقع ضدجنبشي شدن سوق مي‌‌دهد.
علاوه بر اين، حضور جوانان را به رغم آنکه همواره بار اصلي کار را بردوش مي‌ کشيدند، هنوز باور نداشتيم، ۲۲ خرداد همان قدر که نسل‌هاي قديم تر را انرژي بخشيده بود، نسل جوان‌مان را هم گرچه با تعداد اندک علاقه‌مند و فعال در اين حوزه ساخته بود. بدين ترتيب برخي از جوان‌هايمان در هم‌انديشي، با نقد به روش حذفي قديمي‎ترها،حق خودشان را مطالبه کردند، و به حق هم درست مي‌ گفتند گرچه برخي تاب نياوردند. آن موقع دريافتيم که در اقدامات جمعي، مرزهاي خطا چقدر باريک و اخلاق فمينيستي چقدرشکننده است. به هر حال زماني که امکان بحث متوقف مي‌‌شود براي کاهش تنش‌ها لازم است که طرفين اختلاف از جمع فاصله بگيرند تا تماميت جمع به خطر نيافتد. هرچند اختلاف نظرها ضربه خود را بر جنبش زنان نيز وارد کرد.
مقطع دوم در بهار ۱۳۸۵ و به ويژه براي همفکري در تدارک برگزاري برنامه‌اي در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ اتفاق افتاد. زيرا هم‌انديشي ما زنان در جلسات هم‌انديشي بود که ۲۲ خرداد سال قبل را پديد آورده بود و به‌قاعده طرح اين موضوع نخست در جمع هم‌انديشي ضروري بود.
اما با توجه به شرايط بسته‌تري که با دولت مهرورزي پديد آمده بود و با توجه به سابقه خشونت‌آميز ۸ مارس در پارك دانشجو، رسيدن به اتفاق نظر بسيار دشوار شده‌بود. مطالبه تغيير قانون اساسي (مانند ۲۲ خرداد ۱۳۸۴) به‌عنوان يک مطالبه حداکثري خطرناک بود، علاوه بر اين قوانين مدني عيني و ملموس تر بودند. بنابراين پيشنهاد برخي از ما برگزاري تجمع با تمرکز بر قوانين مدني يعني مطالبات حداقلي بود. اما توافق ممکن نشد. زيرا مطالبات‌مان مشترک اما روش‌هايمان متفاوت بود.
در واقع اختلاف بر سر «روش» مطالبه‌خواهي بود: برخي صدور بيانيه را کافي مي‌ دانستند، برخي بر بزرگ‌داشت مراسمي در فضاي سربسته تاکيد داشتند، ما هم که طيفي از اين جمع بوديم به برگزاري تجمع مسالمت‌آميز و خياباني نظر داشتيم. بيشترين نگراني مخالفان ازهزينه پردازي بود. مخالفان معتقد بودند که روش خياباني و مسالمت‎آميز ما «انقلابي» است وبا سرکوب مواجه مي‌‎شود و در نتيجه اگر فعاليت زنان را به‎طور كلي از بين نبرند حداقل بسيار محدود مي‌ کنند، ولي ما براين باور بوديم که همه جنبش‌ها براي پيشبرد اهدافشان بايد ظرفيت هزينه پردازي‌شان را بالا ببرند و فرصت‌ها را از دست ندهند، به طور مثال اگر ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ فرصتي بود براي ما که در فضاي خاص انتخاباتي که فشار برمردم کمتر است، صداي اعتراض‌مان را به قوانين تبعيض‌آميز بلند کنيم. اينک روز ۲۲ خرداد ۸۵ نيز فرصتي دست داده تا به رسم گرامي‌داشت آن روز، اعتراض به قوانين را در تاريخ خود ثبت و ماندگار سازيم، و مطالبه‌خواهي را پي‌گير باشيم و گرنه تقليل يک تجمع اعتراضي گسترده به انتشار يک اطلاعيه يا فراخوان، آن هم در اولين سالگرد اين واقعه تاريخي، به معني مرگ اين روز تاريخي است. مگر روز جهاني زن نيز با همين فشارها و هزينه‌پردازي‌ها ثبت و پذيرفته نشد؟ کدام جنبش را سراغ داريد که خواسته‎هايش پشت درهاي بسته و بدون پرداخت هزينه محقق شده باشد؟
بدين ترتيب اکثريت جمع هم‌انديشي که اکنون هويتي سازماني و البته غيررسمي يافته بود به خواسته‎ي برگزاري تجمع صلح‎آميز، راي مثبت نداد. چنين بود كه گروه‌ها و فعالان هم‌فکر و هم روش در دوطيف عمده قرار گرفتند و آنان که مدافع تجمع خياباني بودند و اندک تر، عزم خود را براي برگزاري تجمع جزم کردند.
اين تجربه نشان داد که براي اقدام به عمل در عرصه اعتراضات مسالمت‌آميز مدني، علاوه بر اشتراک در روش، درک موقعيت مشترک و آمادگي براي هزينه‌پردازي در جنبش زنان هم ضروري است، وگرنه اين خطر که منافع جنبش را فداي مصالح خود کنيم هم‌واره تهديدي جدي خواهد ماند.اين تجربه، بركات ديگري هم داشت كه مهم‎ترين آن، همب‌ستگي كم‎سابقه‎ي فعالان جنبش سنديکايي شرکت واحد با جنبش زنان بود. فعالان جنبش سنديکايي از ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ حامي جنبش زنان بودند، همان‌ها بودند که با اتوبوس‌هاي خود حلقه اول تجمع را روبه روي دانشگاه بردند و هزينه‌ي آن را هم پرداختند، همسران همان فعالان سنديکايي نيز با وجودي که شوهرانشان در زندان بودند در تجمع ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ فعالانه شرکت کردند و حتي دستگير هم شدند.
به هرحال، در کنار اختلافات موجود در جمع هم‌انديشي که منجر به تشکيل دو طيف موافق و مخالف درمورد تجمعات مسالمت آميز شد، جمع هواداران حرکت جهاني زنان نيز با برگزاري تجمع صلح‎آميز موافق نبود. اين بار مشكل بر سر مطالبات بود. آنان مطالبات حقوقي را مطالباتي «ليبرالي» دانستند، حال آنکه طرح مطالبات و روش مطالبه آنها در بستري اجتماعي رخ مي‌‌دهند و نه در دنيايي انتزاعي، و مفاهيم در همين بستر و متناسب با شرايط و موقعيت‌ها است که معني مي‌‌شوند. خواسته‌اي که ممکن است در شرايطي ليبرالي باشد در موقعيتي ديگر راديکالي معني مي‌ شود، در شرايطي که بسياري از حقوق اوليه ما چون حق ازدواج، طلاق، منع چند همسري... ناديده گرفته مي‌ شود، تجمع اعتراضي براي نقض همين مطالبات ليبرالي به مراتب اقدامي راديکال تلقي مي‌‌شود.
جدا از اين مسئله حتي اگر اين مطالبات هم ليبرالي باشد و ليبرال بودن هم نکوهيده و ناپسند، بايد اين مطالبات را به کنار بگذاريم و براي متهم نشدن به ليبرال بودن خود را منزه کرده و آلوده اين مفاهيم نسازيم؟ و بي عملي را بر عمل برتري بخشيم؟ در هر حال مانند جمع همانديشي زنان، اين جمع نيز در کليت خود و با نام هواداران حرکت جهاني زنان، به تجمع اعتراضي در ميدان هفت تير پاسخ منفي داد.
اين تجربه هم آموزه‌هاي زيادي برايمان داشت، اگر جمع همانديشي زنان و يا هواداران جهاني زنان آغازي براي نشست‌هاي جمعي ما و آشنايي ما با يکديگر بود اکنون به بلوغي رسيده بوديم که بايد حول مطالبات مشترکمان به دنبال گروه‌هاي هم روش برويم و اصراري براي کار با يکديگر نداشته باشيم، چون به همان نسبت مانع ازفعاليت يکديگر مي‌ شويم. اما در مواقع ضروري يا هم پوشاني فعاليت‌هايمان بر يکديگر حامي يک ديگر باشيم و در مشترکات ائتلاف کنيم. يعني تز «همه با هم» تنها در صورتي کارآمد خواهد بود که اختلافات ما حداقلي باشد.

مشروعيت فردي و اقبال جمعي
به هر حال، در نهايت جمعي از فعالان دو جمع موافق برگزاري تجمع شديم، در موقعيتي حساس قرار داشتيم، اگر پيش از اين مي‌ انديشيديم که افراد تحت لواي گروه‌هاي خود امنيت بيشتري دارند اينک بيشترمان منفرد بوديم و شناخته شده در جنبش زنان، و علاوه براين اگر به طور فردي و نه گروهي وارد عمل مي‌ شديم هزينه گروه‌ها را کاهش مي‌ داديم و فزون بر آن اگر پيشتر هويت جمعي مان را از گروه خود مي‌ گرفتيم و گروه براي ما مشروعيت يا حتي ممنوعيت ايجاد مي‌ کرد، اين بار در پروسه عمل و بر اساس انتخاب‌هاي فردي مان شرکت کرده بوديم، درواقع اين حرکت فراروي ما را از چارچوب‌هاي گروهي حتي به رغم موافقت گروه مي‌سر کرد، مشروعيت فردي و آمادگي براي هزينه پردازي سبب شد که بيشتر حاميان حرکت نيز فعالان جنبش دانشجويي، فعالان جنبش سنديکايي، حقوقدانان، روزنامه نگاران، وبلاگ نويسان، فعالان مستقل اجتماعي، نويسندگان، فعالان حقوق بشري ...باشند، حرکتي کاملا مستقل، و آگاه به پيامدها، و آماده‎ي هزينه پردازي ــ و نه شهيد سازي از خود ــ که با نام بيش از دوهزار نفر زير فراخوان، مشروعيت آن تاييد و تثبيت شد. تجمع مسالمت آميز ميدان هفت تير به رغم صدمات ناشي از کتک زدن‌ها، به رغم دستگيري و بازجويي‌ها تجربه هزينه پردازي در جنبش زنان را چون ساير جنبش‌ها عينيت بخشيد و به رغم تلاش زياد براي تخريب اين حرکت، دوستان و ياران بسياري را در اوج واگرايي جنبش زنان براي مطالبات حداقلي، به جمع جنبش زنان افزود، همراهاني که چندي بعد از اعضاي ثابت کمپين يک ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز شدند.
در واقع تجمع ميدان هفت تير نشان داد که تجمع کنندگان پيام ۸ مارس را فراموش نکرده اند، اما آگاهانه به ميدان آمده اند. آمده اند تا هم خودشان و هم مطالباتشان ديده شوند، و در عين حال آمده اند تا جنبش‌ها را به حمايت فرا بخوانند. تجمع هفت تير آغازي بود براي همگرايي جنبش‌هاي زنان، دانشجويان و سنديکاها با يکديگر براي مطالبات عدالتخواهانه در يک تجربه جمعي ناب. تجربه‌اي دشوار و پردلهره اما با نتايجي دراز دامنه و تاثيرگذار.

کمپين يک ميليون امضا: حضور حداکثري براي مطالبات حداقلي
کار کردن در فضايي کم تحمل نيازمند جستجوي استراتژي‌هاي گوناگون و خلق روش‌هاي نو و متفاوت براي تداوم کار است و همين امر موجب مي‌ شود که در موقعيت‌هاي گوناگون راهکارها و وروش‌هاي گوناگون را به کار بگيريم.
گرچه تجمع مسالمت آميز ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ در اعتراض به قوانين زن ستيز متاسفانه به خشونت، دستگيري و بازجويي و دادگاه کشيده شد، اما ثمره‌اي شيرين داشت. تجربه فعالان زن مراکش به ما ياد داد که مبارزه وخواسته مان براي تغيير را محدود به يک روز و دو روز نکنيم، چه حتي در ۲۲ خرداد فرصتي براي طرح مطالباتمان نيافتيم، ازاين رو مصمم شديم با آگاهي رساني پيوسته، خواسته‌هايمان را عموميت بخشيم و علاوه بر اين سياستي خياباني را در حداقلي ترين، اما عمومي ترين شکل آن جستجو کنيم. يعني از روش کوتاه نياييم اما شکل آن را تغيير دهيم.
اين بار جمعي ديگر حول خواسته‌اي مشترک شکل گرفت تا مطالبات حقوقي خود را در پروسه‌اي جمعي در مقطعي دوساله و جغرافيايي نامحدود پيش ببرد. در واقع اگر قبلا کار جمعي را تنها در يک گروه يا يک جمع تجربه کرده بوديم، از ۲۲ خرداد ۱۳۸۵، با هويت جنبشي مان در هريک از جنبش‌هاي اجتماعي، هويت جمعي مان را در ميدان هفت تير عينيت بخشيديم.
در ادامه اين روند به بررسي نقاط قوت و ضعف و چرايي حمايت يا عدم حمايت تجمع ۲۲ خرداد پرداختيم در نهايت با کمپين يک ميليون امضا اعضاي شبکه‌اي سيال و غيرمتمرکز در کمپين شديم و به قدرت جمعي مان ايمان آورديم. اکنون کمپين يک ميليون امضا، نقطه تلاقي دو گرايش موجود در جنبش زنان هم شده است. امکاني که هم در روش و هم در مطالبه، تکثر و تنوع را در خود جاي مي‌ دهد و در عين حال اختلافات روشي و نگرشي را به حداقل مي‌ رساند. علاوه بر اين، برخلاف ديگر جمع‌هاي پيشين، بدنه اصلي آن را نسل جوان تشکيل مي‌ دهد، نسلي که شور دگرگوني و ساختن دارد، و با کسب تجربه آزاد و رها که خواسته ذاتي اين نسل است، کار جمعي را در حوزه‌هاي گوناگون در کمپين تجربه مي‌ کند و سرمايه اجتماعي عظيمي را بر جنبش زنان مي‌ افزايد.
افراد نيز نه به عنوان نمايندگان يک ان جي او بلکه به مثابه اعضاي اين شبکه سيال اين امکان را مي‌ يابند که در کمپين حضوري حداکثري براي مطالبات حداقلي يعني تغيير قوانين تبعيض آميز داشته باشند. مي‌ توانند هم با دلبستگي و توان فردي و هم با دانش جمعي شان در اين کارزار حضور داشته باشند.تجربه چندين ماهه (از شهريور ۱۳۸۵ تا کنون) نشان داد که در اين کارزار مدني به دليل نامتمرکز بودن ساختار، هر فرد ديگر نه نگران هزينه پردازي براي گروه است، نه نيازمند جلب مشارکت گروه است و نه عضويت فرد در گروه، منعي برايش ايجاد مي‌ کند. براي پرداخت هزينه هم واهمه‌اي ندارد. اين کمپين بسيار گسترده و بزرگ است و به همان نسبت هم بار هزينه پردازي اش بر يک جا، يک فرد و يا يک گروه سنگيني نمي‌ کند. با دستگيري يا فشار بر فرد يا افراد نيز حرکت متوقف نمي‌ شود، چون اگر در جايي حركت‎ش را مانع شوند درجاي ديگري جريان مي‌‎يابد. به دليل روش «چهره به چهره» و ورودش به خانه‌ها، حتي خانواده‌ها را آماده هزينه پردازي کرده است، هرچند خواسته و روش مطالبه اش کاملا مدني است.
بدين ترتيب از نيم سال دوم ۱۳۸۵، کمپين يک ميليون امضا فعالان جنبش زنان را در حيطه‌اي وسيع تر درگير کار جمعي کرد و به نوعي ما را به بلوغ جنبشي رساند. اگر شش ماهه اول سال ۱۳۸۵ روزهاي نااميدي و فشار و سرخوردگيمان از فضاي بسته سياسي و اجتماعي و همچنين منتقدان تخريب کننده بود، شش ماهه دوم سال را به يمن کارزار بزرگمان با شور ونشاط و اميد گذرانديم. اکنون اين کارزار افراد و گروه‌ها را در ميدان‌هاي مغناطيسي بي متولي و متکثر حول يک بيانيه گرد مي‌ آورد و فعال مي‌ کند. در حال حاضر جدا از حمايت‌هاي جهاني زنان، نزديک به ۱۰۰ هزار نفر از مردم، چهره‌هاي هنري، فرهنگي و اجتماعي و سياسي و گروه‌هاي گوناگون فارغ از تفکر ايدئولوژيک، اين بيانيه را امضا کرده اند.
کارزاري که با فعالان جنبش زنان و دانشجويي آغاز شد، اکنون با جذب افراد از قشرها و طبقات گوناگون، يا به عبارت ديگر فعالان کمپيني، گسترش مي‌ يابد و علاوه بر اين جمع‌هاي گوناگون زنان را نيز حول خود متشکل مي‌ کند. هم‎چنين اعلام حمايت جمع هم‌انديشي زنان و جمعي از زنان اصلاح طلب از اين حرکت نشان از آن دارد که اين شبکه‎ي سيال، جمع‌هاي زنان از طيف‌هاي گوناگون را به تدريج جذب اين جنبش مي‌ کند، کارزاري فارغ از تفکر و ساختارايدئولوژيک، که درون آن افراد و گروه‌ها ايدئولوژي مستقل خود را دارند.